۱۳۹۷ تیر ۳, یکشنبه

خاطره ای به یاد استاد مرحوم حسن دمیرچی

Ali Vafi is with Hesen Demirchi.
Just now
خاطره ای به یاد استاد مرحوم حسن دمیرچی
...
آنروزها من جزء شورای شعر و موسیقی صدا و سیمای اصفهان بودم..معمولا در هر هفته 3 روز جلسه در ساعات صبح داشتیم که این هم مشکلی برای من بود..در هر صورت در صداو سیما شنیدم که یک گروه موسیقی از تبریز آمده اند و قرار است در دانشگاه اصفهان برنامه اجرا کنند..
من بعد از جلسۀ صدا و سیما به دنبال یافتن محل برگزاری کنسرت رفتم و پس از تلاش فراوان متوجه شدم که اجرای موسیقی در دانشگاه اصفهان تعطیل و برای روز بعد این گروه در شاهین شهر برنامه ای تدارک دیده اند.من پرسان پرسان محل برگزاری کنسرت را پیدا کردم..ولی در شاهین شهر هم با اجرای کنسرت مخالفت شده بود..به هر طریقی بود خودم را به گروه موسیقی رساندم و فهمیدم سرپرستشان حسن دمیرچی هست..من نام حسن دمیرچی را به عنوان یک عاشیق شنیده بودم..ولی نمی دانستم که سرپرست گروه موسیقی هم هست..در هر صورت آنها را به منزلم دعوت کردم..آنها ابتدا با اکراه جوابم را دادند ولی وقتی یکی از دانشجویان مرا به آنها معرفی کرد که شاعر و رییس انجمن ادبی و شاگرد استاد شهریار هستم همراه من به منزل آمدند..منزل من هم خانه های سازمانی هوانیروز بود و چون اکثر مواقع گروه های موسیقی به منزل من می آمدند و صدای موسیقی همیشه طنین انداز منزلم بود ..همسایه ها هم با من هماهنگ بودند و اکثر مواقع به منزل من می آمدند و از موسیقی لذت می بردند..
من بلافاصله به تعدادی از نوازندگان و خوانندگان اصفهان زنگ زدم و هنوز یکساعت نگذشته بود که استاد طباطبائی...استاد بهرامی استاد اعظمی..و استاد مزدک و استاد منصوری و چند نفر دیگر به منزل ما آمدند..و برنامه هائی اجرا شد.
برآورد من این بود که حداکثر 20 نفر مهمان هستند و به فکر شام افتادم..به خانمم گفتم که اگر می توانی برای 20 نفر غذا بپز و اگر نمی خواهی از بیرون غذا بیاورم..خانمم با کمال میل پخت غذا را قبول کرد..و ما گرم شعر و موسیقی شدیم..در حین اجرای آن برنامه ی صمیمی تعدادی به جمع ما اضافه شدند..به خانمم گفتم شد 30 نفر..خانمم یک قابلمۀ دیگر برنج گذاشت باز هم شعر و موسیقی ادامه داشت و هنرمندان اصفهان با شنیدن خبر آمدن هنرمندان تبریز به منزل ما آمدند .نشان به آن نشانی که آنشب خانمم برای 60 نفر غذا پخت..
پسر بزرگم هادی ساکسیفون می نوازد..او به درخواست خوانندۀ تبریزی که اسمش یادم نیست ولی یادم می آید که می گفت تعمیر کار اتومبیل یا باطری اتومبیل است سمفونی شماره....فلان نابغه را اجرا کرد و درخواست دوم و سوم دیگران را هم پذیرفت و آنشب صدای ساکسیفون بیشتر از صدای سازهای دیگر جلوه داشت..البته آواز استاد طباطبائی و خوانندۀ تبریزی و استاد بهرامی دلنشینی خود را داشت..
ناگهان بیش از 10 نفر جوان که از نظر من ناشناخته بودند به منزل ما آمدند..من از آمدن آنها مکدر نشدم..چرا که می دانستم کسی کاری به کار من ندارد ..ولی از اینکه دوباره از خانمم بخواهم 10 نفر دیگر اضافه کند خجالت می کشیدم..بالاخره یکی از مهمانان تبریزی به طرف مهمانان ناشناخته رفت و خیلی زود متوجه شدم که آنها دانشجویان دانشگاه هستند و برنامه ریزی کرده بودند که گروه موسیقی تبریز را به خوابگاه ببرند تا در آنجا برنامه اجرا کنند..
خوشبختانه آنها شام خورده بودند و نگرانی من از سفارش مجدد پخت شام از همسرجانم برطرف شد..
پس از برنامۀ شام مهمانان ارزشمند به دانشگاه رفتند و مهمانان اصفهانی به منزل خود مراجعت کردند..
حالا من مانده بودم و دنیائی خجالت از زحمات بی شائبۀ همسرم که اصلا به روی خود نیاورد.
این مطلب را به احترام نام استاد حسن دمیرچی نوشتم که یادی از آن بزرگوار کرده باشم
روحش شاد..یادش گرامی
علیرضا پوربزرگ وافی
24/06/2018
LikeShow more reactions
Comment
Comments

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر