۱۳۹۵ دی ۷, سه‌شنبه

جمعیت 400 میلیونی ایران




مژده....مژده
....
جمعیت ایران از مرز 400 میلیون گذشت..
...
تعجب نکنید...این یک نظریه است...شاید شما هم بعد از خواندن این مطلب آمار 4000 میلیونی را قبول بکنید..
امروز هم طبق روزهای قبل برای هواخوری از منزل خارج شدم..در راه به یکی از ایرانیان خاص که  8 سال است در ترکیه زندگی می کند و در حال حاضر نه مورد تایید سازمان ملل و نه مجامع بین المللی ست و همینجوری روزگار می گذراند...در مورد شخصیت پردازی او باید بگویم که شما از هر علم و هنری صحبت بکنید او خود را در همان موضوع کارشناس می داند..و البته گاهی حرفهای قابل قبولی هم می زند..در هر صورت نزدیک بایات بازار به هم رسیدیم...پس از سلام و علیک ابتدا طبق معمول از من سیگاری خواست..و بعد فندک طلبید و مثل همیشه همین که خواست فندک را به جیبش بگذارد گفتم..فندک را بده که خودم لنگ می شوم...با بی میلی فندک را به من برگرداند..من هم قول دادم که برای ملاقات هماهنگ بعدی چند تا فندک برایش ببرم...
وقتی بر صندلی شهرداری نشستیم گفت..:
علی آقا خبر داری که جمعیت ایران از 400 میلیون بالازده...
 با تعجب نگاهی به او کردم و گفتم : آقا من در اخبار امروز برنامه ی فارسی امریکا شنیدم که جمعیت ایران از 80 میلیون بیشتر شده..نه اینکه 400 میلیون شده باشد...
گفت...ده اشتباه تو در اینجاست..گفتم : کجاست..گفت..:
حساب 2..2 تا..4 تاست..همین 80 میلیون یعنی 400 میلیون...گفتم چطور..
گفت : قبل از 57 جمعیت ایران 17 میلیون بود و کم و زیادی نداشت..ولی الان جمعیت 800 میلیونی ایران 400 میلیون حساب می شود..گفتم : چطور؟ ..گفت..
 در زمان شاه هرکس یک نفر بود و نیازی به عوض کردن چهره نداشت..یعنی عرق خورش عرق می خورد و نماز خوتنش به مسجد می رفت...اما الان...گفتم : الان چی: گفت :
الان هرکس 55 نفر شده است...یعنی در منزل یک جور است...در خیابان جور دیگر...در خفا عرق می خورد ..در علا به مسجد می رود..مقابل رییس یک جور حرف می زند ..پشت سرش یک جور دیگر....وقتی به آخوند می رسد دستش را می بوسد...پشت سرش هرچی فحش بلد است..نثارش می کند...پس نتیجه می گیریم هر ایرانی به برکت حکومت اسلامی 4 نفر شده است...
گفتم...شما که می گوئید 5 نفر ..حتما یکی را تخفیف دادی...
قیافه ی حق به جانبی گرفت و گفت..اصلا تخفیف ندارد..همان 5 نفر ...گفتم :
لااقل بگو ببینم حس و حال پنجم چیه؟ ..گفت..
 حس و حال پنجم هر ایرانی...چیری ست که خود ایرانی ها هم نمی دانند چیه..من وتو هم مثل بقیه...من وتو هم دارای یک...من...درونی هستیم که خودمان هم نمی دانیم چیه...
 می خواستم در این مورد کمی فکر کنم که گفت :..حالا یه سیگار بده...سیگار را دادم..ولی فندک را خودم روشن کردم..که مبادا فندکم را ببرد..
او پک محکمی به سیگار زد..و آهی کشید...

گفتم : آهت برای چیه ؟...گفت...آهم برای این 400 میلیون فلاکت زده است...گفتم : چرا؟
گفت : علی آقا من و تو از نسل 17 میلیونی هستیم...لااقل این قدر جربوزه داشتیم که شاه را سرنگون کنیم...ولی این 400 میلیون حتی جرآت اعتراض حتی به این همه اختلاس را هم ندارند...
چه رسد به اینکه بتوانند حکومت را نه سرنگون حتی تعدیل کنند...اما بیشتر از هرچیز از یک موضوع خیلی نگرانم....گفتم : چه موضوعی ؟..گفت : از این نگرانم که قبرهای خالی که هرشب عده ای در آنها می خوابند پر بشود و عده ای از این 400 میلیون که قبر خواب هستند جائی برای خواب پیدا نکنند..
این را گفت و بلند و در حالی که چند قدم دور شده بود...این هم سوژه ی امروزت...خداحافظ...و در مقابل چشمان حیرت زده ی من رفت و رفت..و رفت..
راستش من می خواستم به او پیشنهاد بکنم که طرحی بریزد برای تبدیل حسینیه ها و مساجد به گرمخانه...که از میدان دید من دور شد...و
من هم حیران و سرگردان..به طرف انجمن شعرا به راه افتادم....پایان
علیرضا پوربزرگ وافی

27/12/2016

۱۳۹۵ دی ۴, شنبه

تاریخ تکرار می شود

تاریخ تکرار می شود
...
کسروی می گوید:وقتی که ارتش روس آزادیخواهان آذربایجان را به دار می آویختند عده ای از مردم تبریز در روز عاشورا قمه به دست (شاخسه ی- واخسه ی... یعنی شاه حسین-واحسین) می گفتند و با قمه به سر خود می زدند...در صورتی که با این جمعیت و همین قمه ها می توانستند ارتش روس را از کشور بیرون کنند.
حالا این وضعیت به گونه ی جدید در تبریز و حتی تهران تکرار می شود..یعنی انبوهی از مردم تبریز به استادیوم می روند و تراختور تراختور می کنند ..ولی حاضر نیستند در دفاع از حقوق قانونی مرتضی مراد پور که در اصل جرمش درخواست آزادی تدریس زبان مادری(ترکی) ست ..تجمعی بکنند و حکومت را وادار کنند که به درخواست مرتضی مرادپور که در چهارچوبه ی قانون اساسی ایران است رسیدگی بکنند.
البته این مورد برای پایتخت نشین ها هم مصداق دارد چرا که صدهزار نفر به استادیوم می روند و به نفع پرسپولیس و استقلال شعار می دهند و حاضر نیستند برای دفاع از آرش صادقی تجمع بکنند و از حکومت بخواهند که به خواسته های او وحتی مرادپور و دیگران در چهارچوب قانونی که خودشان نوشته و تصویب کرده اند رسیدگی شود.
من در اینجا در مقام یک انسان سخن می گویم و به هیچ گروه و اندیشه ی خاصی وابسته نیستم..من ایران را دوست دارم وآرزو می کنم وطنم ایران در همیشه ی تاریخ سربلند باشد..من با شعارهای تفرقه افکنانه ی قومی و زبانی(که آنرا یکی از ترفندهای پنهان حکومت می دانم) شدیدا مخالفم و همان قدر که با شنیدن شعار خلیج عربی به جای خلیج فارس زجر می کشم..که با شنیدن شعارهای ضد ترک بعضی از پایتخت نشین ها ...و دستهای پنهانی را می بینم که می خواهند این اختلافات قومی و زبانی را دامن بزنند..تا قدمی به خوشایند امریکا و انگلیس و اسرائیل که اندیشه ی تجزیه ی خاورمیانه را در سرمی پرورانند..بردارند.
ایرانیان وطن پرست:موضوع هول دادن معترضین به سمت ضدیت با حکومت و حتی دین و وطن یک ترفند پنهانی حکومت است که از اوایل سال 58 در ایران به کار گرفته شده و تا امروز کاربرد داشته است..اوج این حرکت پنهان زمانی بود که تعدادی از نوجوانان و جوانان و مردم عادی را که می توانستند در خدمت ایران و ایرانی باشند از بدنه ی جامعه جدا کرده و باعث به وجود آمدن تشکیلات کثیف سازمان مجاهدین خلق بشوند. در صورتی که همین افراد می تونستند با کمی گذشت و ارشاد به جای بستن بمب به خود و کشتن مقامات و ائمه ی جماعات به یکی از قهرمانانی تبدیل بشوند که در میدان جنگ عاشقانه روی مین رفته و معبری برای رزمندگان و مدافعین وطن باز کنند..
اوج ترفند پنهانی ضد ایرانی و ضد انسانی حکومت در سالهای 67 و 88 بود که این رسوائی را به حکومت فعلی به بار آورد..
..
آنچه در منبرها گفته می شود و در کتابها به عنوان ارزشمندترین سند انسانی ثبت شده است..مربوط به حضرت علی ست...وقتی که به علی مجروح کاسه ی شیری آوردند..او کاسه ی شیر را پس زد و از فرزند خود خواست شیر را اول به قاتل او بدهند..این زیباترین تابلوی انسانی دین اسلام است..
آیا این جوانان مخوفتر و قاتلتر از ابن ملجم هستند که حکومت حرمت اسارتشان را نگه نمی داردو به خواسته های قانونی آنها رسیدگی نمی کند؟؟؟
دریغا و دردا ..حاکمان ایران با این کارهای غیر دینی و ضد انسانی خود نه تنها دین مردم را از آنها گرفتند بلکه ایران را به سوی تجزیه وتبدیل آن به سوریه سوق می دهند..(خدا آن روز را نیاورد).
آی انسانها...آی ایرانی ها..این کارهای حکومت ایران نه درچهارچوبه ی دین جای دارد و نه مقبول شرافت انسانی ست...بر شماست که حاکمان مغرور و خواب آلوده از نشئگی قدرت موقتی شان را بیدار و به داد ایران برسید..
درود بر انسانیت....زنده باد آزادی....پاینده باد ایران
علیرضا پوربزرگ وافی
24/12/2016
توضیح اینکه من این مقاله را در شرایطی نوشتم که از عصبانیت نزدیک به سکته بودم..من در مقام یک نویسنده در این شرایط برای ایران عزیزخیلی احساس خطر می کنم...و صد الته انجام وظیفه کردم..


۱۳۹۵ دی ۲, پنجشنبه

نظیره در شعر فارسی



.......نظیره در شعر فارسی.....
 شاید عمر نظیره گوئی به اندازۀ عمر شعر فارسی باشد.البته در ادوار مختلف نحوۀ ارائۀ نظیره با هم متفاوت بوده است.زمانی که دربارپادشاهان شاعرپروری می کردند نظیره گوئی از نوع رقابت براندازی بود.یعنی شاعری به شاعر دیگر نظیره می گفت تا او را از دربار بیرون کند.در میادین جنگ هم شاعران دو شاه درگیر به هم نظیره می گفتند.یعنی شاعر یک شاه مثلآ یک رباعی می ساخت .سربازان آن شعر را به نوک تیر می بستند و به طرف لشکریان شاه مقابل می انداختند.شاعر این طرف هم شعری با همان ردیف و قافیه می ساخت و به طرف لشکر مقابل می انداخت.گاهی یکی از شاعران هدیۀ بلندبالائی هم دریافت می کرد.
 به مرور زمان با توجه به بی رونقی کار شاعران در دربارها نظیره گوئی مقداری تلطیف و اگر هم برای رویاروئی دو شاعر انجام می شد دیگر جایزه و پاداشی در پی نداشت و صرفا برای رقابت یا حتی حسادت گفته می شد.این انگیزه تا همین امروز ادامه دارد و گاهی بعضی از شاعران که غیر از خودشان هیچ احدی را قبول ندارند برای اعلام قدرت شعری (به زعم خودشان) نظیره ای بهتر از شعر اوبه شعرمقبول شاعردیگر می گفتند و می گویند.
 نوعی از نظیره که هنوز هم جریان دارد نظیره گوئی برای اشعار شاعران نسلهای قبلی است (شاعران متوفی).به این صورت یک شاعر در قید حیات اقدام به ساختن نظیره ای از یک شاعراز نسلهای قبل می کند.که این روش در اشعارشاعران بزرگی چون فردوسی- مولوی-انوری -عراقی- سعدی-حافظ و....کاملا مشهود است.
 در بین شعرای متآخر هم می توان به اشعار ملک الشعرای بهار-رهی معیری-شهریار و...اشاره کرد که اقدام به نظیره گوئی ازاشعار شاعران بزرگ کرده اند.گاهی بعضی از شعرا از مرز نظیره گوئی فراتر رفته و شروع به نوشتن اشعار مشابه ازشاعران بزرگ خصوصا فردوسی و حافظ کرده اند که باید اسم این حرکت را از نظیره به تقلید و مشابه نویسی تغییر داد.برای نمونه به اشعار سالهای اخیر استاد شهریار اشاره می کنم که شروع به نوشتن نظیره برای کل دیوان حافظ نمود.و به بیشتر اشعار حافظ نظیره گفت...البته من بارها در این مورد با استاد شهریارصحبت وحتی بحث کردم. حتی به ایشان گفتم که زبان شعری شما با زبان حافظ همخوانی ندارد.در نهایت استاد شهریار این جمله را(حدود سال1360) فرمودند:
(من 155 سال پیش به سعدی رسیده ام.الان تمام تلاشم این است که به حافظ برسم).
 من دیگر حرفی نزدم و استاد شهریار تا آخرین روزهای عمر خود به نظیره نویسی اشعار حافظ پرداخت.و البته گاهی غزلهای نابی هم ساخت.ولی هرچه باشد نظیره نوعی رقابت است و رقابت یعنی جنگ..منتها با ابزار شعر..و در جنگ رویاروی باید سلاحی مشابه و حتی بهتر از حریف داشته باشی......
 لطیف ترین و زیباترین نوع نظیره گوئی زمانی ست که شما شعری را بپسندید و آن شعر طبعتان را به غلیان درآورد شما بدون احساس رقابت شعری بنویسید.(ملک الشعرا به شهریار می گفت هر وقت طبعم بخشکد غزلی از تو می خوانم باز شعر می نویسم).
 البته در این حرکت هم امکان شکست بیش از پیروزی است ولی وقتی مبنا رقابت نباشد اشکالی در کار نیست.
 از مهمترین نمونه های رقابت در نظیره گوئی می توان به انبوهی از اشعار حافظ اشاره کرد.حافظ با علم به اینکه در شعر اگر شاعری نظیره ای بهتر از شاعر قبلی ارائه بدهد صاحب مضمون آن شعر خواهد بود به همین دلیل به نظیره گوئی به اشعار عراقی و....پرداخت.گاهی هم از مصرع و یا بیت شاعر سلف در اشعارش گنجانید:
بود آیا که در میکده ها بگشایند.....گره از کار فروبستۀ ما بگشایند...
 این یارگیری حافظ از اشعار دیگران تا بدانجا رسید که اکنون در دیوان حافظ بیش از 180 بیت از شاعران دیگر آورده شده است.
....و اما نظیره در شعر فارسی 3 حالت دارد
1-شاعر دوم با وزن و قافیه و ردیف شاعر اول شعری می گوید.
22- شاعر دوم فقط با ردیف یا قافیه یا حتی فقط با وزن شعر شاعر اول شعری می گوید.
33- شاعر دوم با استفاده از الهام یا مضمون دریافتی شاعر اول و بدون در نظر گرفتن وزن- قافیه- ردیف شعری بگوید.
 البته گاهی شاعر دوم شعری بر ضد شعر شاعر اول می نویسد که این امر هم در ردیف نظیره قرار دارد.موضوع طرح انجمن ها هم بر پایۀ نظیره استوار است...
 در تاریخ ادبیات و شعر ایران نظیره های خوب و بد زیادی گفته شده است.تنها شعری که در بین متآخرین حریفی برای نظیره گوئی نداشت این غزل فرخی یزدی ست..
 شب چو در بستم و مست از می نابش کردم.....ماه اگر حلقه به درکوفت جوابش کردم...
 هرکس به این شعر نظیره گفت به ناتوانی خود در مقابل این شعر پی برد.تا امروز از صدها نظیرۀ پیدا و پنهان برای این غزل فقط شعر یک شاعر افغانی قابل قبول حساب شده است(متاسفانه اسمش یادم نیست و منبعی در اختیار ندارم).
 بیشترین نظیره برای شاهنامه (در طول قرنها) و برای (حیدربابایه سلام) استاد شهریار نوشته شده است.اگر بر مبنای زمان حساب بکنیم نظیره های نوشته شده برای حیدربابا در 50 سال اخیر به مراتب بیشتر ازنظیره هائی ست که در طی اعصار و قرون به شاهنامه نوشته شده است. در ترکیه بیش از 200 عنوان-در آذربایجان(باکو) بیش از 300 عنوان -در ایران بیش از 500 عنوان ..و در مناطق ترک زبان جهان چندین و چند عنوان نظیره گوئی شده است(حتی خود من هم کتاب عینالی جان سلام را البته با مقدمۀ خود استاد شهریار در آلمان و اخیرآ در ترکیه به چاپ رسانده ام).و در مقام انصاف می گویم که هیچکدام حیدربابای شهریار نمی شود.و باید بپذیریم که نظیره عموما کم روح تر از شعر اصلی می شود....والسلام

۱۳۹۵ آذر ۲۹, دوشنبه

وزارت امور خارجه امریکا




وزارت امور خارجه امریکا مرگ سفیر روسیه ........و.....سایر قربانیان این حادثه....را تسلیت گفت....
سایر قربانیان!!!!
آیا منظور امریکا از سایر قربانیان...کشته شدن ترور کننده است؟؟؟
مگر غیر از ترور شده و ترور کننده کس دیگری کشته شده است...
به این میگن همدلی با تروریست...
 اگر باور ندارید..کلاهتان را قاضی کنید..
20/12/2016
علیرضا پوربزرگ وافی

۱۳۹۵ آذر ۲۸, یکشنبه

یک سؤال بی جواب

..
یک سؤال بی جواب
...
 امروز با آنکه هوا سرد بود...از فشار تنهائی به بیرون زدم ..در راه به یک ایرانی هموطن برخوردم..پس از سلام و تعارف گفت...
می توانم سؤالی از شما بپرسم؟
گفتم بفرمائید...اگر جوابی داشته باشم حتما مضایقه نمی کنم..گفت :
 راستش مدتی ست که به این فکر افتاده ام که ایران ملوک الوایفی شده و هرکس در نقطه ای از کشور برای خودش تصمیم می گیرد..
 گفتم..دهنت را گاز بگیر خدا نکند این اتفاق بیفته..ما با تمام وجود به یکپارچگی ایران می اندیشیم و اگر هم مشکل داریم که داریم با سردمداران حکومت است نه با تمامیت ارضی کشور..گفت:
 من هم که با وطنم دشمنی ندارم..ولی وقتی می بینم امام جمعه ی هر شهری برای خودش تصمیم می گیرد..قوای سه گانه هم برای خودش جولان می دهند..شهرداری برای خودش..سپاه به بازی خودش مشغول است..و بیت خامنه ای هم حکومت خودش را دارد..
گفتم..شما سؤال داری یا جواب بی سؤال ؟
گفت ..نه نه ..سؤال دارم...گفتم :
حالا سؤالت چیه ؟ گفت...
سؤال من این است....نقش رییس جمهور که رییس قوه ی مجریه هم هست در این وسط چیه؟
اندکی فکر کردم...دیدم این بنده ی خدا راست می گوید...در این 44 سال که دارد ریاست روحانی تمام می شود...فقط و فقط ما از او در مورد برجام شنیدیم که آن هم برباد است...و با اوضاع داخلی امریکا یک پایش در هواست...نه بیکاری درمان شده و نه نانی به سفره ی مردم رفته است...پس در این وسط رییس جمهور و ررییس قوه ی قضائیه چیه...
در این فکر بودم که دوست ایرانی گفت:
چی شد ..چرا جواب نمی دهی...گفتم...
 راستش من جوابی برای این سؤال ندارم...ولی برای اینکه حرفی زده باشم شعری با مناسبت و وصف الحال می گویم..گفت...
 هرچند که می دانم شما شعرا هم امپراطوران حرف هستید و اصلا با عمل رفاقتی ندارید با این حال به گوشم....گفتم:
یادت میاد رییس جمهور با چه شعاری آمد ؟ گفت:
 معلومه با یک کلید بزرگ آمد..گفتم...مرحبا...ما در ایران شاعری داشتیم به نام هادی رنجی که شغلش کلید سازی بود...او برای تبلیغ در امر کلید یک بیت شعر خودش را نوشته و در دیوار مغازه زده بود..گفت :
خیلی خوب..آن شعر چی بود...گفتم..:
هادی رنجی این بیت را در مغازه اش آویزان کرده بود..
به نا امیدی از این در مرو..امید اینجاست
فزونتر از عدد قفلها کلید اینجاست..
گفت :..شعر خوبی ست..ولی چه ربطی به سؤال من دارد..گفتم :
 ربطش این است که در انتخابات آتی همین رییس جمهور فعلی یا هرکسی که قرار است جایگزین بشود با یکی از همین کلیدهای فراوان هادی رنجی به میدان خواهد آمد...
دوست ایرانی نگاه سردی به من کرد..و گفت...
 خدا شفایت بدهد.....و بدون آنکه در این هوای سرد با من دست بدهد..سر زبانی خداحافظی کرد و از من جدا شد..
 من هم کمی خوشحال شدم...البته نه به خاطر جوای که به او دادم...بلکه به خاطر آنکه با من دست نداد..چون اگر می خواست دست بدهد..مجبور می شدم در آن هوای سرد دستم را از جیبم دربیاورم.....تمام
این نوشته نیاز به عکس و تصویر ندارد...می توانید خودتان را در لابه لای نوشته ها ببینید...تمام
علیرضا پوربزرگ وافی
 18/12/2016
Like
Comment
 راستش مدتی ست که به این فکر افتاده ام که ایران ملوک الوایفی شده و هرکس در نقطه ای از کشور برای خودش تصمیم می گیرد..
 گفتم..دهنت را گاز بگیر خدا نکند این اتفاق بیفته..ما با تمام وجود به یکپارچگی ایران می اندیشیم و اگر هم مشکل داریم که داریم با سردمداران حکومت است نه با تمامیت ارضی کشور..گفت:
 من هم که با وطنم دشمنی ندارم..ولی وقتی می بینم امام جمعه ی هر شهری برای خودش تصمیم می گیرد..قوای سه گانه هم برای خودش جولان می دهند..شهرداری برای خودش..سپاه به بازی خودش مشغول است..و بیت خامنه ای هم حکومت خودش را دارد..
گفتم..شما سؤال داری یا جواب بی سؤال ؟
گفت ..نه نه ..سؤال دارم...گفتم :
حالا سؤالت چیه ؟ گفت...
سؤال من این است....نقش رییس جمهور که رییس قوه ی مجریه هم هست در این وسط چیه؟
اندکی فکر کردم...دیدم این بنده ی خدا راست می گوید...در این 44 سال که دارد ریاست روحانی تمام می شود...فقط و فقط ما از او در مورد برجام شنیدیم که آن هم برباد است...و با اوضاع داخلی امریکا یک پایش در هواست...نه بیکاری درمان شده و نه نانی به سفره ی مردم رفته است...پس در این وسط رییس جمهور و ررییس قوه ی قضائیه چیه...
در این فکر بودم که دوست ایرانی گفت:
چی شد ..چرا جواب نمی دهی...گفتم...
 راستش من جوابی برای این سؤال ندارم...ولی برای اینکه حرفی زده باشم شعری با مناسبت و وصف الحال می گویم..گفت...
 هرچند که می دانم شما شعرا هم امپراطوران حرف هستید و اصلا با عمل رفاقتی ندارید با این حال به گوشم....گفتم:
یادت میاد رییس جمهور با چه شعاری آمد ؟ گفت:
 معلومه با یک کلید بزرگ آمد..گفتم...مرحبا...ما در ایران شاعری داشتیم به نام هادی رنجی که شغلش کلید سازی بود...او برای تبلیغ در امر کلید یک بیت شعر خودش را نوشته و در دیوار مغازه زده بود..گفت :
خیلی خوب..آن شعر چی بود...گفتم..:
هادی رنجی این بیت را در مغازه اش آویزان کرده بود..
به نا امیدی از این در مرو..امید اینجاست
فزونتر از عدد قفلها کلید اینجاست..
گفت :..شعر خوبی ست..ولی چه ربطی به سؤال من دارد..گفتم :
 ربطش این است که در انتخابات آتی همین رییس جمهور فعلی یا هرکسی که قرار است جایگزین بشود با یکی از همین کلیدهای فراوان هادی رنجی به میدان خواهد آمد...
دوست ایرانی نگاه سردی به من کرد..و گفت...
 خدا شفایت بدهد.....و بدون آنکه در این هوای سرد با من دست بدهد..سر زبانی خداحافظی کرد و از من جدا شد..
 من هم کمی خوشحال شدم...البته نه به خاطر جوای که به او دادم...بلکه به خاطر آنکه با من دست نداد..چون اگر می خواست دست بدهد..مجبور می شدم در آن هوای سرد دستم را از جیبم دربیاورم.....تمام
این نوشته نیاز به عکس و تصویر ندارد...می توانید خودتان را در لابه لای نوشته ها ببینید...تمام
علیرضا پوربزرگ وافی
 18/12/2016

Like
Comment

..گئچه جاق....علی وافی....Ali Vafi...Geçecak

۱۳۹۵ آذر ۲۴, چهارشنبه

IBRAHİM SAĞİR

İBRAHİM SAĞIR
1936 yılında Balıkesir, Gönen İlçesi Paşaçiftlik Köyü’nde doğdu. İlkokulu köyünde, ortaokulu Bandırma’da bitirdi 1955 de Hv. Asb. Tek. Okulu’na girdi. 1957 de Türk Hava Kuvvetleri’nde göreve başladı. İzmir, Eskişehir, Malatya, olmak üzere toplam 27 yıl hizmet ettikten sonra 1984 yılında emekliye ayrıldı.
Şiir yazmaya ortaokul ikinci sınıfta başladı. Türkçe öğretmeni Haşim Nezihi OKAY’ın teşvik ve yardımını gördü. İlk şiirleri 1953 yılında 20.Asır Dergisi’nde, Behçet Kemal ÇAĞLAR’ın yönettiği “GENÇ ŞAİRLER” sayfasında yayınlandı. Daha sonra Hayat, Türk Edebiyatı, Çağrı, Çınar, Size, Edebiyat Güncesi, Gülpınar, Sevgi Yolu, Bayatı (Azerbaycan), Simav Anadolu, Ozan, Oltu’dan Selam, Feyiz, Size, Somuncu Baba, Kümbet, Ihlamur. Yansıma. Simav Anadolu. Güneysu, Ardıç, Sızıntı, Kültür Dünyası, Yalaka Mizah dergisi, Hazan, Bizim Kuşak, gibi pek çok edebi dergi, gazete ve antolojilerle de şiirleri okuyucu ile buluştu.
Şiir çalışmalarına emekli olduktan sonra yerleştiği Eskişehir’de devam etti. Türk edebiyatına katkıda bulunmak adına 1992 tarihinde 7 arkadaşı ile birlikte “ESKİŞEHİR ŞAİRLER DERNEĞİ” ni kurdu.
İbrahim SAĞIR sadece şiir yazmadı, aynı zamanda şiir yazmaya çalışanlara büyük yardım ve katkıları oldu. 1992 yılında, sonraları ŞİİR AKADEMİSİ diye bahsedilen Eskişehir Şairler Derneği’ni altı arkadaşı ile birlikte kurdu. 1993 yılından beri bu derneğin başkanlığını yürütüyor. 5 Şiiri Türk Sanat Müziği formatında bestelendi, ”Kırıkkale Üniversitesi” şiiri Üniversite marşı olarak bestelendi.
1997 yılında Atatürk Üniversitesi, Kazım Karabekir Eğitim Fakültesi Türk Dili ve Edebiyatı Bölümü öğrencisi Nasır TEKİN tarafından “İbrahim Sağır’ın Hayatı ve Şiirlerinin Tasnifi” adı altında, 2001 yılında da Osmangazi Üniversitesi Fen Edebiyat fakültesi öğrencisi Hasan KILIÇ tarafından “İbrahim Sağır ve Duygu Kervanı Adlı Şiir Kitabının İncelenmesi” adı altında bitirme tezi hazırlandı. 2007 Yine Osmangazi Üniversitesi Fen Edebiyat Fakültesi Öğrencisi Banu ÜNLÜ Tarafından “Şair İbrahim SAĞIR’IN Hayatı, Edebi Kişiliği ve BİR KAPIDAN BİR KAPIYA İsimli şiir kitabının İncelenmesi” adı altında bitirme tezi. ve yine 2013 yılında yine Osmangazi Üniversitesi Fen Edebiyat Fakültesi öğrencisi Ömer Ölmez tarafından” İbrahim Sağır’ın Hayatı, Edebî Kişiliği ve Yayımlanmamış Şiirlerinin İncelenmesi.” Adı altında bitirme tezi Dekanı Sayın Prof. Dr. Halil BUTTANRI tarafından kabul edilmiştir.
Âşık sanatını dünyaya tanıtıp, bu değerli sanatın gelecek nesillere aktarılmasına katkıda bulunması nedeniyle, Azerbaycan’da faaliyet gösteren “ULDUZ ÂŞIKLAR BİRLİĞİ” tarafından fahri üyeliğe kabul edildi. Yine Azerbaycan’da faaliyet gösteren “Kitap Evi İçtimai Birliği” ile “Mahseti Şairler Meclisi” ve “Mahseti Jurnalı” İdare Heyeti tarafından fahri diploma ile taltif edildi.
İhsan Işık’ın yayınladığı “ Türkiye Yazarlar Ansiklopedisinde, Arslan Tekin’in yayımladığı “ EDEBİYATIMIZDA İSİMLER ” Antolojisinde, Atatürk Kültür Merkezi Başkanlığı’nca yayınlanan “ TÜRK DÜNYASI EDEBİYATÇILARI ANSİKLOPEDİSİ”NDE ve “ Türkiye’de Kim Kimdir? Antoloji”sinde biyografileri yayınlandı.
Beş çocuk babası olan İbrahim SAĞIR, kuruluşundan hemen sonra seçildiği Eskişehir Şairler Derneği Başkanlığı görevini hâlen sürdürmektedir.
....
Wıth..Ali Vafi

۱۳۹۵ آذر ۲۳, سه‌شنبه

پیشتازان ایثار

پیشتازان ایثار
...
تا نشانی زعشق او داریم
در خم زلف او گرفتاریم
یا همان سالک جنون سیریم
یا که فرهاد تیشه پیکاریم
در همین آخرین نفسها نیز
اولین پیشتاز ایثاریم
بی جهت نیست در میان همه
رند معروف کوی و بازاریم
ما به تایید همت منصور
فاتح سرخ قله ی داریم
هفت وادی عشق را گشتیم
نک ز همسایگان عطاریم
زندگی بی حضور یار مباد
هرچه داریم ما از او داریم
در شب ازدحام خوف و خطر
خواب را داده ایم و بیداریم
گرچه خالی ست دست ما چون سرو
لیک از بار عشق سرشاریم
اشک را تا که اختیاری نیست
عاجز از اختفای اسراریم
وافیا دور هاله ی رخ دوست
چون مدار عبور پرگاریم

1372/6/30..تهران

۱۳۹۵ آذر ۲۲, دوشنبه

به داد اسلام برسید




به داد اسلام برسید..
...
در حالی که داعش به نام اسلام هر روز جنایت و اسلام را بدنام می کند ..در دنیای شیعه هم دستهای پنهانی در حال تخریب هستند..دیروز دلم گرفته بود و سری به شبکه ی جهانی حضرت اباالفضل العباس زدم..یک آخوند سید در حال مداحی بود..هرچند صدای خوبی نداشت ولی قابل تحمل بود...پس از خواندن چند بیت که همراه با عرق ریزی شدید بود..شروع به سخنرانی نمود و در حین صحبت که با موضوع رمضان بود سری به دشت کربلا زد و در این گریز اعلام عرمود که پیامبر عازم جنگ بود و حس و حسین و اباالفضل هم پشت سر او در حرکت بودند...مردم هم به شدت گریه می کردند و کسی نبود به این بیسواد بپرسد بگوید که حضرت اباالفضل فرزند ام البنین است که بعد از فوت حضرت فاطمه با حضرت علی ازدواج کرد..پیامبر هم قبل از حضرت فاطمه رحلت نموده بودند..
فاجعه در اینجا تمام نشد..چرا که در حالی که من از خشم هیجان زده شده بودم اسم شهیدی را آورد که در جنگ 1800 زخم بر بدن داشت...حالا اگر یک نفر بیطرف پیدا می شد و با احتساب طول و عرض و پهنای حتی بلندترین انسان از او سؤال می کرد که این همه زخم چگونه در حجم این شهید گنجانده شده است و اصلا در آن هیاهوی جنگ چه کسی آن زخمها را شمرده است نمی دانم این آخوند چه جوابی می داد.؟؟؟
من منتظر بودم که اسم این سخنران در صفحه ی تلویزیون شبکه ی جهانی نوشته شود ..که نه تنها نوشته نشد بلکه یک پتک دیگری بر سرم وارد شد.. آنهم در زمانی که آخوند اعلام کرد که حبیب بن مظاهر به خواب کسی آمده است و گفته است..آرزو دارد به دنیابرگردد و در عزای حسینی گریه کند...تاریخ سخنرانی و پخش آن.(.ساعت 15 مورخه 12/12/2016 تا ساعت 15/30 با زمان ترکیه)
این حرفها نه تنها خوراک وهابی هاست بلکه ریشه ی اسلام و شیعه را نشانه گرفته است..البته در شرایطی که آخوندهای مسئول با وقاحت تمام می گویند ..رهبر در حال غیب شدن است و مجتهدهای حکومتی هم مشغول تجارت شکر و غیره هستند و یا در حال پرتاب تف شفا به دهان مریدان هستند..کار این جوجه آخوند خیلی تعجب ندارد...تعجب من در این است که این شبکه ی ضد اباالفضل در آخر همین برنامه هم از مردم تقاضای کمک مالی می کند تا ثابت کند که این هم دکانی ست به نام اباالفضل العباس..
امیدوارم این درد دل مرا به کافر بودن تعبیر نکنند.. و برای تبری از این تهمت با افتخار می گویم که من از ارادتمندان اهل بیت و خود یک شیعه هستم و اشعار زیادی برای اهل بیت نوشته ام و به این کار افتخار می کنم و نیز مایه ی سربلندی من است که کارشناسان غیر حکومتی شعر آیینی شعر ..آب و آیینه...ی مرا در مورد حضرت اباالفضل تحسین و اذعان نموده اند که تا کنون هیچ شاعری نموانسته است تا جائی که من در این شعر رفته ام برود...
این مطالب بی اختیار مرا به یاد یکی از همکاران من می اندازد که هروقت به من می رسید می گفت:
آقای وافی فکر نکن که تو تنها نویسنده ی این جمع هستی...من هم نویسنه ام..
و..معمولا من از او سؤال می کردم..شما چه کتابی نوشته ای..می گفت..
من کتاب ..اسلام زدائی در ایران را می نویسم..
وقتی می گفتم کمی از کتابت را بخوان..او به یکی از اتفاقات روز مملکت اشاره می کرد و می گفت...
حکومت جمهوری اسلامی آیینه ی تمام عیار اسلام زدائی در ایران است..
من بارها به این موضوع ایمان آورده بودم ..ولی با دیدن این اوضاع حالا دیگر ایمان من به حرف آن همکار تکمیل شد..
وای به حال اسلامی که بازیچه ی حکومتیان ایران شده است..
.

علیرضا پوربزرگ وافی
13/12/2016

دگه ر سیز(دیه ر سیز)....Degersiz..علی وافی.......2016/12/12........Ali Vafi

۱۳۹۵ آذر ۲۰, شنبه

شب یلدا




...بازهم تکرار یلدا...و..شعر تکراری یلدا.....
...
شب یلدا
...
ای خوش آنان که پاک و والایند
چهره بر پای کس نمی سایند
باهمه تلخی زمانۀ خویش
دامن پاک خود نیالایند
این زبان بسته های در سینه
گوهر ناشناس ماهایند
وای از این روزگار سفله نواز
که در آن عاقلان نیاسایند
خیره کاری و کجمداری بین
که فقط اهل علم رسوایند
اهل علم و هنر در این دوران
ناشناسان بی سر و پایند
دور صاحبدلی گذشته دگر
مانده ها اهل هوی و پر هایند
به یقین مهر و عشق و صلح و صفا
بر دیار شما نمی آیند
از نجابت نگو نگو که همه
موصف اولین زلیخایند
هیچکس فکر روز کوته نیست
همه سرمست طول یلدایند
شب نشینان وادی تردید
غرق در انزوای رؤیایند
گفتم این شکوه را به اشک و فغان
شاید آنها به خویش بازآیند
این جوانان با صفا وافی
همه سرمایه های فردایند
با صد انگیزه با دوصد امید
وقت آن شد که دیده بگشایند
دور امروز دور آگاهی ست
باید اینها به امتحان آیند
این جوانان آسیا تسخیر
برتر از عرصۀ اروپایند
شعر قدیمی