۱۳۹۵ دی ۷, سه‌شنبه

جمعیت 400 میلیونی ایران




مژده....مژده
....
جمعیت ایران از مرز 400 میلیون گذشت..
...
تعجب نکنید...این یک نظریه است...شاید شما هم بعد از خواندن این مطلب آمار 4000 میلیونی را قبول بکنید..
امروز هم طبق روزهای قبل برای هواخوری از منزل خارج شدم..در راه به یکی از ایرانیان خاص که  8 سال است در ترکیه زندگی می کند و در حال حاضر نه مورد تایید سازمان ملل و نه مجامع بین المللی ست و همینجوری روزگار می گذراند...در مورد شخصیت پردازی او باید بگویم که شما از هر علم و هنری صحبت بکنید او خود را در همان موضوع کارشناس می داند..و البته گاهی حرفهای قابل قبولی هم می زند..در هر صورت نزدیک بایات بازار به هم رسیدیم...پس از سلام و علیک ابتدا طبق معمول از من سیگاری خواست..و بعد فندک طلبید و مثل همیشه همین که خواست فندک را به جیبش بگذارد گفتم..فندک را بده که خودم لنگ می شوم...با بی میلی فندک را به من برگرداند..من هم قول دادم که برای ملاقات هماهنگ بعدی چند تا فندک برایش ببرم...
وقتی بر صندلی شهرداری نشستیم گفت..:
علی آقا خبر داری که جمعیت ایران از 400 میلیون بالازده...
 با تعجب نگاهی به او کردم و گفتم : آقا من در اخبار امروز برنامه ی فارسی امریکا شنیدم که جمعیت ایران از 80 میلیون بیشتر شده..نه اینکه 400 میلیون شده باشد...
گفت...ده اشتباه تو در اینجاست..گفتم : کجاست..گفت..:
حساب 2..2 تا..4 تاست..همین 80 میلیون یعنی 400 میلیون...گفتم چطور..
گفت : قبل از 57 جمعیت ایران 17 میلیون بود و کم و زیادی نداشت..ولی الان جمعیت 800 میلیونی ایران 400 میلیون حساب می شود..گفتم : چطور؟ ..گفت..
 در زمان شاه هرکس یک نفر بود و نیازی به عوض کردن چهره نداشت..یعنی عرق خورش عرق می خورد و نماز خوتنش به مسجد می رفت...اما الان...گفتم : الان چی: گفت :
الان هرکس 55 نفر شده است...یعنی در منزل یک جور است...در خیابان جور دیگر...در خفا عرق می خورد ..در علا به مسجد می رود..مقابل رییس یک جور حرف می زند ..پشت سرش یک جور دیگر....وقتی به آخوند می رسد دستش را می بوسد...پشت سرش هرچی فحش بلد است..نثارش می کند...پس نتیجه می گیریم هر ایرانی به برکت حکومت اسلامی 4 نفر شده است...
گفتم...شما که می گوئید 5 نفر ..حتما یکی را تخفیف دادی...
قیافه ی حق به جانبی گرفت و گفت..اصلا تخفیف ندارد..همان 5 نفر ...گفتم :
لااقل بگو ببینم حس و حال پنجم چیه؟ ..گفت..
 حس و حال پنجم هر ایرانی...چیری ست که خود ایرانی ها هم نمی دانند چیه..من وتو هم مثل بقیه...من وتو هم دارای یک...من...درونی هستیم که خودمان هم نمی دانیم چیه...
 می خواستم در این مورد کمی فکر کنم که گفت :..حالا یه سیگار بده...سیگار را دادم..ولی فندک را خودم روشن کردم..که مبادا فندکم را ببرد..
او پک محکمی به سیگار زد..و آهی کشید...

گفتم : آهت برای چیه ؟...گفت...آهم برای این 400 میلیون فلاکت زده است...گفتم : چرا؟
گفت : علی آقا من و تو از نسل 17 میلیونی هستیم...لااقل این قدر جربوزه داشتیم که شاه را سرنگون کنیم...ولی این 400 میلیون حتی جرآت اعتراض حتی به این همه اختلاس را هم ندارند...
چه رسد به اینکه بتوانند حکومت را نه سرنگون حتی تعدیل کنند...اما بیشتر از هرچیز از یک موضوع خیلی نگرانم....گفتم : چه موضوعی ؟..گفت : از این نگرانم که قبرهای خالی که هرشب عده ای در آنها می خوابند پر بشود و عده ای از این 400 میلیون که قبر خواب هستند جائی برای خواب پیدا نکنند..
این را گفت و بلند و در حالی که چند قدم دور شده بود...این هم سوژه ی امروزت...خداحافظ...و در مقابل چشمان حیرت زده ی من رفت و رفت..و رفت..
راستش من می خواستم به او پیشنهاد بکنم که طرحی بریزد برای تبدیل حسینیه ها و مساجد به گرمخانه...که از میدان دید من دور شد...و
من هم حیران و سرگردان..به طرف انجمن شعرا به راه افتادم....پایان
علیرضا پوربزرگ وافی

27/12/2016

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر