۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

مادر


.....نمی دانم شاید بهانهء نوشتن این شعر(مادر) مقالهء دلنشین و تاثیر گذار خانم لیلا پرهام باشد و شاید احساس تنهایی عجیبی که امشب دست داده و می خواهم یادی از مادر بکنم.سلامتی مادرانی را که در قید حیات هستند آرزومندم.......
بانگ تلخ زمانه می آید
بوی ماتم زخانه می آید
یاد دوران کودکی امشب
گریه ام را بهانه می آید
باز آوای مادر خوبم
از فراسوی خانه می آید
تا که با طفل دل کند بازی
ذوق من کودکانه می آید
شعر لالائی اش به گوش دلم
خوشتر ازهر ترانه می آید
باز موی حنائی و سرخش
دست در دست شانه می آید
مادر و جانماز خوش بویش
در نظر جاودانه می آید
چادر افکنده برسرش به نماز
از حقبقت نشانه می آید
باز پیچیده بوی پخت و پزش
بوی بزم شبانه می آید
تخمه بو داده در شب یلدا
سینی و هندوانه می آید
صحبت و یاد مادرم امشب
از کران تا کرانه می آید
(وافیا) او همیشه در دل توست
کم بگو او چرا نمی آید
علیرضا پوربزرگ (وافی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر