۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

جمال ماه


سلام بر دوستان پا در رکاب فیسبوکی ام.......
بعضی از دوستان گلایه کرده اند که من چرا فقط اشعار انتزاعی در صفحه ام می گذارم و فقط از درد و مصیبت مردم می گویم. وچرا اشعار عاشقانه نمی گذارم .در جواب این دوستان باید بگویم که جامعهء ما آنقدر دردمند است که با شعر من و صدها مثل من بیان نمی شود .و آرزوی من شاعر هم این است که جامعه آنقدر آرامش داشته باشد که ما هم بتوانیم اشعار عاشقانه بنویسیم.من خود شاعر لیریک هستم و دوست دارم از عشق و محبت و زیبایی ها سخن بگویم.
حالا برای اثبات ادعای خود غزلی عاشقانه تقدیم می کنم که دل دوستان عاشق پیشه راشاد کنم .غزلی به نام(حرمت دوستی)
حسن او را جمال ماه نداشت
ماه هم آن جلال و جاه نداشت
چشم و ابروی او دلارا بود
نقش او خطی اشتباه نداشت
پیش رویش که دین و دل می برد
جلوه ای حسن روی ماه نداشت
می توان گفت دست صنعتگر
بهتر از او به کارگاه نداشت
برحریمش ز پاکدامانی
نور مهتاب نیز راه نداشت
در هجوم سپاه گیسویش
دل عاشق پناهگاه نداشت
گوهر ام بود و کاه من لیک او
کار با کار و بار کاه نداشت
سوختم در فراق و جان حزین
غیر چشمان تر گواه نداشت
گرچه دانست دوستش دارم
حرمت دوستی نگاه نداشت
قصه ها بود در دلم اما
دل به اظهار درد چاه نداشت
هیچ چشم و دلی ز هجرانش
مثل من این حد اشک و آه نداشت
در غم هجر هیچکس (وافی)
چون تو پروندهء سیاه نداشت
علیرضا پوربزرگ (وافی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر