۱۳۹۶ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

امروز یک دف خریدم.


امروز یک دف خریدم
..
یکی از ایرانیان مقیم ترکیه به من زنگ زد..او را نمی شناختم.گفتم من شما را نمی شناسم.گفت تلفن شما را از یکی از ایرانیان مقیم ترکیه گرفته ام..گفتم ..امرتان چیه؟ گفت یک دف دارم برای فروش...گفتم من دف دست دوم معامله نمی کنم..گفت.من پولش را لازم دارم..
تا این جمله را شنیدم یاد ماجرائی افتادم که به سر خودم آمده بود..ماجرا از این قرار بود که من تازه به این شهر آمده بودم..کسی که مرا درمنزلش جا داده بود گفت ..تصمیم دارد منزل را به صاحبخانه برگرداند..من از او خواستم که خانه را به من بدهد و او به شرطی که من وسایل منزلش را هم را بخرم قبول کرد و من هم قبول کردم..و صاحبخانه آمد و قولنامه به نام من نوشته شد..من مجبور بودم که برق و گاز را هم به نام خود بکنم که اینکار را کردم و موجودی ام تمام شد..تنها ایرانی که در آن روزها با هم به سلم وعلیک رسیده بودیم..آقای.....بود.او دلالی هم می کرد..از او قیمت تن ماهی ایرانی را پرسیدم..گفت 10 لیر..گفتم من چندتا دارم به 7/5 لیر می فروشم..گفت گران است..گفتم چند گفت..5 لیر از ناچاری پذیرفتم..گفتم چند تا بیاورم..گفت فعلا لازم ندارم..
دقایقی بعد یک ایرانی دیگر در بایات بازار پیدا شد که دنبال همخانه می گشت..من با او صحبت کردم و شرط و شروط خود را برای اقامت یک ماهه اش گفتم و او قبول کرد و با هم به منزل من آمیدیم.
من از این بابت خوشحال بودم که از او مبلغی می گیرم و مواد غذائی تهیه می کنم..ولی وقتی طرف وسایلش را گذاشت اعلام نمودکه حتی یک لیر هم ندارد..من که نمی توانستم و نباید بیرونش می کردم پس از کشیدن چندین آه یاس چیزی نگفتم..
تا آخر ماه 6 روز دیگر داشتیم که برایم پول بفرستند..ما در این 6 روز هر روز در دو نوبت و هرنوبت یک تن ماهی باز می کردیم و بدون نان می خوردیم..تا اینکه هردو مریض شدیم..یکی دیگر از دوستان را هم تازه شناخته بودم..انسان خوبی می نمود به او زنگ زدم و مقداری پول قرض خواستم..آن شخص اعلام نمود که هیچ پولی ندارد و قرار است عصر امروز مبلغ 20 لیر دستمزد بگیرد و قول داد 10 لیرش را به من بدهد..
من عصر هم اتاقی ام را به دنبال او فرستادم و او 10 لیر را از دوست بامعرفتم گرفت و چند تکه نان و تخم مرغ خرید و روزگار گذراندیم که هم به من پول رسید و هم مهمانم سر کار رفت..
شخصی که حاضر نشد تن ماهی از من بخرد هنوز مدعی ست که به ایرانی ها خدمت می کند و حتی بعضی ها می گویند که او از بعضی از سازمانها کمک مالی برای کمک به پناهندگان می گیرد..که این مسائل ربطی به من ندارد و من فقط تلخی ماجرای خودم را به دوش می کشم..و این تلخی به من نهیب زد که امروز این دف را بخرم حتی اگر لازم ندارم یا حتی اگر با آخرین لیرهای داخل جیبم بوده باشد..
من دف را به یک قیمت توافقی خریدم و به طرف گفتم هر وقت خواستی می توانی دف را به همان مبلغی که به من دادی پس بگیری..
علیرضا پوربزرگ وافی
06/03/2018

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر