۱۳۹۶ اسفند ۲۴, پنجشنبه

خاطره ای از زندان 336 قسمت سی و هفتم





خاطره ای از زندان 336
قسمت سی و هفتم (هویزه..بخش اول)
..
قبل از پرداختن به موضوع هویزه باید اعلام کنم که حماسۀ ارتش در هویزه در زندان 336 تاریخ عملا زندانی بوده و  درجائی مطرح نشده است (به جز در بعضی از کتابهای من)..و اگر مسئولین یادمان هویزه از من بدشان می آمد و حتی می ترسیدند به خاطر حقایقی ست که در پشت پردۀ زندان 336 تاریخ جنگ هویزه... ناخوانده مانده است.
...
در حالی که مشغول توجیه هویزه بودم فرمانده لشکر از سالن بیرون آمد و از من خواست که وارد سالن بشوم..من به احترام تیمسار ظریف خیلی مختصر و مفید هویزه را تشریح کردم و بی آنکه منتظر سؤال بعدی شوم وارد سالن شدم.
حالا برای آگاهی دوستان به عنوان یک راوی و یک عضو تاریخ شفاهی جنگ دستاوردها و تحقیقات خود در مورد هویزه را به صورت مشروح اعلام می کنم..
با آغاز جنگ ارتش عراق از هرجا که می توانست به داخل ایران رخنه کرد.یعنی وقتی در خرمشهر نتوانست طبق برنامۀ خود وارد شهر بشود در مناطق دیگر شروع به پیشروی کرد..به طوری که تا (دب حردان) که در 5 کیلومتری اهواز است پیش آمد و توانست انبار مهمات لشکر 92 و نقاط مورد نظر خود درداخل  اهواز را با توپ و تانک مورد هدف قرار بدهد.
از طرفی ارتش عراق در منطقۀ حمیدیه که به موازات یادمان هویزه هست  پیشروی هائی کرد که خطر سقوط اهواز دو چندان شد.
در این ایام چند عملیات بازدارنده  و گاهی بی نام از طرف نیروهای مردمی و ارتش انجام شد که خیلی مؤثر بود.یکی از این عملیات (عملیات شبیشه) در جادۀ حمیدیه بود.این عملیات توسط استوار تکاور ارتش (علی غیور اصلی) وتعدادی از نیروهای داوطلب اهوازی انجام شد.یعنی بدون حضور یک نیروی کاردان ارتشی امکان عملیات وجود نداشت و امور نظامی باید با تدبیر و طرح نظامی انجام بشود نه با هیجان و احساسات که غیور اصلی با یک تاکتیک نظامی و باز هم می گویم با همراهی جوانان اهوازی که با شمخانی همراه بودند این عملیات را انجام دادند و هرچند عملیات بسیار تاثیرگذاری بود با اینحال با شهادت خود غیور اصلی به پایان رسید.( رجوع کنید به کتاب اینجانب به نام جستجو چاپ سوره سبز..1390).
در دب حردان هم ورود دانشجویان دانشکدۀ افسری و باز با همراهی نیروهای بومی که در اختیار سرهنگ نامجو فرمانده دانشکدۀ افسری قرار گرفتند ونیز تعدادی از نیروهای داوطلب هوانیروز هم که آنها را همراهی می کردند عملیات بازدارنده ای اجرا شد و نیروهای ایرانی توانستند نیروهای عراقی را تا پادگان حمید(35 کیلومتری جادۀ اهواز به خرمشهر) عقب برانند.
در چنین شرایطی عراق قصد محاصرۀ کامل هویزه را داشت که نیروهای بومی هویزه به عملیات خودجوش ایذائی برعلیه عراق پرداختند. هویزه در 10 کیلومتری جنوب غربی سوسنگرد و جنوب رودخانۀ (کرخه نور) قرار دارد.در اینجا افراد ارزشمندی خودنمائی کردند که از آن جمله می توان به (حسن شریفی)... وچند شریفی دیگر..(بوعذار).. و ده ها بوعذار دیگر..و..ده ها نفر دیگراز مردم اطراف هویزه  را که خیلی از آنها شهید شدند... نام برد.
از طرفی ارتش در تلاش شکستن محاصرۀ عراق در هویزه بود که یکی از هواپیماهای نیروی هوائی در حین بمباران مناطق تجمع عراقی ها مورد هدف موشکهای پیشرفتۀ عراقی واقع شد و خلبان حاتمی با چتر نجات به بیرون پرید.عراقی ها برای دستگیری خلبان ایرانی وارد روستا شدند ولی مردم روستا که خلبان حاتمی را در جای امنی پنهان کرده بودند حاضر به تحویل او به عراقی ها نشدند و تانکهای عراقی به تلافی این کار مردم هویزه با تانک وارد یک مراسم عروسی شدند و همه را قتل عام کردند و الباقی نفرات مرد روستا را هم زنده زنده دفن کردند.
با این حال مردم هویزه و اطراف آن دست از مبارزه نکشیدند و عراقی ها هرموقع متوجه فعالیت ضد عراقی مردم هویزه می شدند آنها را دستگیر و تا گردن دفن می کردند تا آنها را زجر کش کنند.و باز در چنین شرایط سختی.. در بین جوانان و مردم هویزه افرادی بودند که اقدام به نجات آنها می کردند و توانستند بعضی از این قربانیان را نجات دهند.
شرایط به همین گونه بود و هر روز بر تعداد کشته های ایرانیان اضافه می شد.جامعۀ جهانی پس از یک نشست فوق العاده به طور رسمی از دولت ایران خواست که تسلیم خواسته های عراق بشود. در آن ایام نیروهای ارتش در غرب و شرق ایران درگیر بودند حتی یک لشکر ایران به خاطر مناقشات با افغانستان در شرق درگیر بود..دو لشکر در غرب و..عملا تمام نیروهای نظامی درگیر بودند..از طرفی اگرهم می خواستند انتقال نیرو انجام بدهند با مخالفت بعضی از تهران نشینها که بهانه می کردند (اگر ارتش وارد شهر بشود حتما کودتا خواهد کرد)..می شدند..و لذا نمی خواستند ارتش جابه جا بشود ..همانگونه که در اول جنگ مانع شدند.
با توجه به پیشنهاد جامعۀ جهانی برای تسلیم در مقابل عراق بالاخره تهران نشین ها با اصرار بنی صدر اجازه  دادند بخشی از نیروهای ارتش در شرق و غرب ایران رها و به منطقۀ جنوب اعزام شوند که 2 تیپ از لشکر قزوین به سرعت به جنوب آمدند..البته در آن شرایط ستون پنجم به شدت فعالیت می کرد و احتمال بمباران قطارها و کاروان نظامیان بسیار زیاد بود و متاسفانه در چند مرحله بمباران عراقی ها هم انجام شد ولی در چنین شرایط سخت دو تیپ از لشکر قزوین به جنوب رسید.
پس از یک شناسائی اولیه (برخلاف عملیات 7 مهر که بدون شناسائی دقیق انجام شد و تعدادی از نیروهای ارتش شهید شدند) قرار شد که دو تیپ لشکر قزوین وارد عمل بشود و یک تیپ (تیپ3) از لشکر 92 در مرحلۀ بعد وارد عمل بشود.
عملیات در ساعت 10 صبح 15/10/1359 (تنها عملیات ایران که در روز انجام شد) آغاز شد و نیروهای لشکر قزوین توانستند در ساعات اولیه تعداد 730 نفر از نیروهای عراقی را اسیر و فیلمی از آنها تهیه و در جواب جامعۀ جهانی (سازمان ملل) به آن نهاد فرستادند.
از نظر سیاسی و نظامی اینکار یکی از ارزشمندترین کارهای نظامی ارتش بود که آبروی ایران را خرید ....
عراق با دیدن این شرایط حاد برای نیروهای خود در مدت کمتر از 6 ساعت یک لشکر (احتمالا لشکر5) خود را از غرب به جنوب منتقل کرد که از نظر نظامی کار فوق العاده و سریعی بود.از طرفی تک تیراندازها و آرپی جی زنهای ماهر خود را به منطقه ریخت و آنها شروع به شکار تانکهای لشکر قزوین نمودند ..این در حالی بود که یک تیپ لشکر 92 که قرار بود وارد عمل بشود از جای خود تکان نخورد..و بیش از 80 دستگاه تانک لشکر قزوین همراه با خدمه در آتش سوختند..و اگر مدیریت نظامی سرهنگ سیروس لطفی فرمانده عملیات نبود تمامی نیروهای عمل کنندۀ ارتش ایران قتل عام می شدند..
در این فاجعه آنچه کاملا مشهود بود این بود که دستهای پنهانی برای شکست ارتش در این عملیات وجود داشت که در آن زمان نا مشخص می نمود..
و اما در لحظاتی که لشکر قزوین در حال اسیرگیری از عراقی ها بود..و پیروزی غیرقابل انکاری ثبت شد گروهی به نام دانشجویان پیرو خط امام به سرپرستی (دانشجو علم الهدی) وارد منطقه شدند و تقاضای ورود به جنگ را داشتند.رابطین ارتش با این حرکت مخالف بودند و حتی خود خامنه ای هم در جائی گفته بود که من به آنها گفتم که حالا جنگ تانک با تانک است وشما نمی توانید در این لحظه مفید واقع بشوید..با اینحال علم الهدی  دوستانش (جمعا 53 نفر) در نقطه ای دیگر و بدون هماهنگی با ارتش وارد جنگ شدند..
فاصلۀ میدان درگیری با هویزه 25 کیلومتر بود نیروهای دانشجویان خط امام در نقطه ای با حدود 17 کیلومتر فاصله وارد میدان جنگ شدند و توسط نیروهای عراقی بمباران شدند و حاصل این بمباران شهادت 23 نفر و اسارت الباقی این دانشجویان شد..و باز دستهای پنهان این ماجرا را به عنوان سندی بر خیانت ارتش رو کردند.در صورتی حضور این افراد هیچ توجیه نظامی نداشت..
پایان قسمت سی و هفتم
16/03/2018

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر