۱۳۹۶ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

خاطره ای از زندان 336..قسمت سی و ششم





خاطره ای از زندان 336
قسمت سی و ششم
...
در ادامه گفتم..آیا تا اینجا سوالی دارید..یکی از سرداران گفت..هنوز موضوع فهمیده را تکمیل نکردی.گفتم:
ماجرای فهمیده برمی گردد به یکی از داوطلبین جنگ از همان مسجدی که فهمیده اعزام شده بود..رییس این گروه فردی به نام گودرزی بود که توانست اجازۀ ملاقات با آقای خمینی بگیرد و او این اطلاعات غلط را در اختیار آقای خمینی گذاشت و آقای خمینی در سخنرانی خود از جوان 13 ساله ای تعریف کرد که عکس اش در زیر سخنرانی اش در روزنامه ها چاپ شد..این عکس متعلق به بهنام محمدی بود نه فهمیده...از نظر من بهنام محمدی یک قهرمان ملی ست و خود من بارها در سخنرانی هایم از او تعریف کرده ام و او برای همه و تا همیشه قابل احترام است ..البته خود گودرزی هم که بعدها شعید شد....ابتدا در کلامش به بهنام محمدی اشاره داشت و به همین دلیل عکس بهنام محمدی در آن زمان در روزنامه ها چاپ شد..نه عکس فهمیده..همانطور که گفتم بخش غربی خرمشهر در 4 آبان سقوط کرد وفهمیده در 8 آبان در بیمارستان آبادان شهید شد..در صورتی که بهنام محمدی در تاریخ 24 مهر که نام خرمشهر به خونین شهر تبدیل شد در 40 متری خرمشهر شهید شد..اینرا هم اضافه کنم که در نیروی زمینی نواری صوتی از جلسۀ مشترک راهیان نور ارتش و سپاه داریم که مقام مسئول رسما عالام کرده که ما می خواستیم از داستان شهید فهمیده برای تشویق دانش آموزان به اعزام به جبهه استفاده کنیم که رفت در کتابهای درسی و از حیطۀ اختیار ما خارج شد.
در آن لحظات سالن کشتیرانی عملا تعطیل شده بود و اکثر حاضرین دور ما جمع شده بودند..من می دانستم اگر در این جمع بتوانم آگاهی درستی بدهم به مراتب بهتر از سخنرانی و مصاحبه در تلویزیون هست ولذا خودم دوست داشتم که در حین صحبت سؤال جدید ایجاد کنم تا بهانه ای برای آگاهی دادن به بعضی از این سردارانی که عملا می خواستند حضور ارتش را انکار کنند یا شاید هم نمی دانستند ارتش در دفاع 34 روزه یا به قول مدافعان شهر(44 روزه) چقدر نیرو داشته و چند شهید داده است....باشد.
لحظه ای سکوت در فضا حاکم شد یکی از سرداران پرسید چرا گفتی جهان آرا دستور تخلیۀ خرمشهر را داده است..گفتم ..من چنین چیزی نگفته ام..چون جهان آرا اولا در حدی نبود که به ارتش یا نیروها دستور بدهد..ثانیا آنقدر شناخته شده نبود که نظامیان یا حتی نیروهای بومی از دستور او اطاعت کنند..
همان شخص گفت..شما حتما سرود (ممد نبودی) را نشنیده ای...این سرود را برای جهان آرا خوانده اند..گفتم..اگر ظرفیت اش را دارید من دلیل این سرود را بگویم..
طرف با لحن سرد و تلخی گفت..بگو..
قبل از شروع جواب سرهنگ کشاورز فرمانده گردان دژ نزدیکتر آمد و گفت:
جناب سرهنگ پوربزرگ لطفا تشریف بیاورید داخل سالن..
سرهنگ کشاورز خودش از شاگردان من در راهیان نور بود و احترام خاصی به من قائل بود..به همین خاطر وقتی اشاره کردم که لحظه ای صبر کند او علیرغم اصرار فرمانده لشکر برای خارج کردن من از آن جمع داشت..ساکت شد و من جواب آن سردار را چنین دادم..
دوست عزیز با درگیری های خلق عرب در خرمشهر دولت برای صلح با آنها تعهد کرد که نیروهای کمیته ای از خرمشهر را جمع کند و حفاظت و نگهداری شهر را به عهدۀ نیروی دریائی ارتش گذاشتند..با اینحال بعضی از تهران نشین ها پس از قبول این تعهد برای آنکه از نیروهای خودشان هم در شهر داشته باشند..کمیتۀ شوشتر را به سرپرستی جهان آرا به خرمشهر فرستادند..جهان آرا و همراهانشان در نزدیکی مسجد جامع در مطب دکتری که تعطیل شده بود مستقر شدند و تنها گزارش وضعیت شهر را به تهران و اهواز گزارش می دادند..و کار دیگری نمی کردند..در حالی که نیروی دریائی تمام شهر از فرمانداری تا شهرداری و...را زیر پوشش داشت.
گفت ..تو دروغ می گوئی...جهان آرا همه کاره بود..شما ارتشیان هیچ کاره بودید..
گفتم...حماسۀ خرمشهر اولا برای مردم خرمشهر ثانیا برای ارتش بوده و هست..و با کلفت کردن رگ گردن مال شما نمی شود.
گفت..شما حتی سرود ممد نبودی را هم انکار می کنی..
گفتم..اینطور نیست..و در ادامه گفتم..می خواهی بدانی چرا جهان آرا معروف شد؟
گفت..معلومه دیگه..به خاطر دفاع از خرمشهر..
گفتم..چند لحظه به حرف من گوش کن...بعد شعار بده..
همه ساکت شدند..من ادامه دادم:
اولا جهان آرا در مقام یک شهید برای من و همۀ ملت ایران قابل احترام است..اما دلیل شهرت او به خاطر سقوط هواپیمای ارتش بعد از عملیات ثامن الائمه بود.
گفت...خرمشهر چه ربطی به عملیات ثامن الائمه دارد؟ ..گفتم..
وقتی عملیات ارزشمند ثامن الائمه اجرا شد..هواپیمائی که حامل فرماندهان عمل کنندۀ ارتش بود در کهریزک به صورت مشکوکی سقوط کرد ..در این هواپیما افراد دیگری از جمله جهان آرا هم به شهادت رسیدند..سپاه برای آنکه حضور خود در این عملیات را مشخص کند شروع به بزرگ کردن نام جهان آرا نمود..در صورتی که در آن عملیات سپاه فقط 150 نفر نیرو به فرماندهی شهید باکری داشت..و سرهنگ جوادی فرمانده لشکر خراسان با این شرط آنها را قبول کرده بود که فقط زیر نظر ارتش عمل کنند و شهید باکری هم با قبول این شرط به جمع نیروها پیوسته بود..اینرا هم اضافه کنم که من خودم شیفتۀ کلام شهید باکری هستم و این تبعیت او از ارتش در آن عملیات سعۀ صدر و اندیشۀ سالم آن شهید بزرگوار بوده است..
در هر حال سپاه با علم کردن نام جهان آرا خود را مالک این عملیات نمود..در صورتی که به دستور سرهنگ جوادی فرمانده لشکر 88 خراسان تمام عملیات فیلمبرداری شد.و نوارش خوشبختانه حتی در بازار هم عرضه می شود.
سکوت مرموزی در جمع ایجاد شده بود..سرهنگ کشاورز نگران من بود که به یکباره مورد هجوم بعضی از بی منطقهای حاضر در جمع نشوم..من ولی چهرۀ مستمعین را رسد می کردم...اکثر آنها به فکر فرو رفته بودند و احساس می کردم که دارند کلام مرا تجزیه و تحلیل می کنند..
سرهنگ کشاوزر خیلی محترمانه به من اشاره می کرد که به داخل سالن برگردم ولی من آن لحظات را بهترین فرصت برای آگاه سازی افراد مغرض یا بی اطلاع می دانستم..
با تکراراشاره های سرهنگ کشاورز تصمیم گرفتم که با او همراهی و داخل سالن بشوم..که ناگهان صدائی در فضا پیچید
شما چرا هروقت به هویزه می روی شر به پامی کنی؟
نگاهی به صورت سرهنگ کشاورز کردم و گفتم:
جناب سرهنگ کشاورز اجازه بده جواب این برادر را هم بدهم ...بعد.
سرهنگ کشاورز به نحوی که رضایتش را نشان می داد سرش را پائئن انداخت و من شروع کردم:
هویزه هم مکانی مثل خرمشهر است که به ارتشیان ظلم بسیار شده است...و در ادامه گفتم:
پایان قسمت سی و ششم
14/03/2018


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر