۱۳۹۴ آذر ۴, چهارشنبه

گردباد


...راستش وقتی خبر درگیری های روسیه و ترکیه را شنیدم این شعر را که با شرایط فعلی بی مناسبت نیست از آرشیو در آوردم...تا دوستانم بخوانند
..
گردباد
...
گردبادی به راه می بینم
همه جا را سیاه می بینم
چشمها از غبار نفرت پر
گوشها پرگناه می بینم
در رخ و سینه و دل مردم
حسرت و اشک و آه می بینم
آهوی زخمی محبت را
بر لب پرتگاه می بینم
همه جا را سیاه می بینم
چشمها از غبار نفرت پر
گوشها پرگناه می بینم
در رخ و سینه و دل مردم
حسرت و اشک و آه می بینم
آهوی زخمی محبت را
بر لب پرتگاه می بینم
زین برادر نمای دشمن خوی
یوسف جان به چاه می بینم
نی امید رهائی از آن چاه
نه چراغی به راه می بینم
نه بشر را به شر که صد آفت
بر درخت و گیاه می بینم
دوزخی می شود به پا و دگر
زندگی را سیاه می بینم
نی از آن پس به شه بماند تاج
نه سر کس کلاه می بینم
می شود تیره چهرۀ خورشید
هاله ای دور ماه می بینم
ارزش آدمی دگر شکند
کشته ها را گواه می بینم
یا که اینان همه خطاکارند
یا که من اشتباه می بینم
اولین برق جنگ تا بجهد
همه را بی پناه می بینم
وافیا جنگ و صلح و محشر را
همه در یک نگاه می بینم

۱ نظر:

  1. Mam beh tore ettefaghi inja residam va az khandane sherha va neveshtehatoon besyar lezzat bordam. Movafagh va pirooz bashid. Zendeh baad.

    پاسخحذف