۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

به بهانه سالگرد صمد بهرنگی




به بهانهء سالروز پرواز صمد بهرنگی.........
....امروز وقتی در صفحهء ارزشمند مجله فرهنگ نو عکس و مطلب صمد بهرنگی را دیدم این خاطره در ذهنم تداعی شد.......
در سال 1350 برای مسابقات دوصحرانوردی قهرمانی کشور از تبریز به اصفهان آمدیم.من ساعتی در کنار زاینده رود پر آب نشستم و به یاد صمد بهرنگی افتادم و این شعر را نوشتم.این شعر را در جاسازی گذاشتم وبرای هیچکس نخواندم.در سال 1353 به همراه دوست مرحومم شکری به شیراز رفتیم ومن در مراسمی که دانشجویان داشتند این شعر را خواندم..... مرحوم شکری این شعر را از من گرفت و بعد از مدتی گفت که شعر را به احمد شاملو...........فریاد ارس.........
ارس نام توننگین باد
ارس رنگ تو خونین باد
تو نادانسته دانش را فنا کردی
خودت ایکاش در آندم فنا بودی
وداغ مرگ دانش را به دانایان نمی دادی
ارس ایکاش خون بودی
وخون آلوده از خون صمد هرگز نمی گشتی
چه کردی با صمد ظالم
مگر او را مقام شامخ دانش گنه بودی
مگر آزادمرد ملک آزادی مقصر بود
تو کشتی آنکه می فهمید و می فهماند و می فهمید
وهمچون یکه تازی پیش می تازید
به سوی آن سرای علم و دانش
فهم هم بینش
تو کشتی رهنما وپیشتاز ملک آزادی
شکستی قامت علم وهنر
هم نخل آگاهی
تو کشتی اصل آزادی
ارس نفرین به روح تو
به روح زشت و پست تو
............
ارس فریاد می دارد
که ای آزادگان ای مردم آگاه
مرا این تهمت بیجا به تنگ آورد
گرم گرگی دهان آلوده می بینید
مقصر نیستم اصلا
دهان آلوده ام لیکن بسی پاکم
وصدها بار می گویم که من پاکم که من پاکم
مرا دستی دگر آلوده ام ساخت
و آن دستان آلوده به جان من خودش را شست
و آن آلودگی ها را به جانم داد
وزنجیر اسارت برتنم انداخت
کنون زنجیرها پوسید و می خواهم سخن گویم
صمد را من نکشتم من نکشتم علم و دانش را
و حالا با شما ای مردم آزاده می گویم
که خون مرد دانش در وجودم هست و می خواهم
که تا خود را رسانم بر بن این تخمهای تشنهء صحرا
و با خون صمد سیرابشان سازم
وصدها نخل آزادی برویانم
و می خواهم
که خود را من رسانم در بر آزاده فرزندان
و از ابی که مخلوط است با خون صمد در حلقشان ریزم
وصدها مرد آزادی برافرازم
که شاید مردم دانا
دگر ننگین نخوانندم
دگر ننگین ندانندم
که در شهر و دیار ما
کسی ننگین نمی باشد
کسی ننگین نمی باشد
اسفند 1350 اصفهان
علیرضا پوربزرگ وافی داده است .و احمد شاملو از شعر خوشش آمده ولی باور نکرده که شعر از جوانی در سن وسال من!!! بوده باشد .ولی به شکری قول داده بود که این شعر را به انگلیسی ترجمه و منتشر نماید. من از شکری خواستم که با شاملو تماس بگیرد و از او بخواهد نام شاعر را حذف کند و شکری چنین کرد.......
من درسال1358 کتاب (بادام تلخ) را منتشر کرده و به جای مقدمه این شعر را گذاشتم و...........هرچند به خاطر این شعر بعدها مرا کمونیست خواندند و در دادگاه نتوانستم خلاف آنرا ثابت کنم......وحالا شعر دردسرساز (فریاد ارس) تقدیم به شما

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر