۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

مختوم قلی


........................ مختوم قلی فراغی..........
دولت ترکیه سال 2014 را سال مختوم قلی فراغی نامگذاری کرده است وبه این طریق یاد و نام این شاعر بزرگ ایرانی ترکمن را گرامی داشته است.این در حالی ست که حکومت فعلی ایران حتی در نمایشگاه کتاب شرکت نکرده و فقط یک شاعر ویک نویسنده به صورت انفرادی تعداد معدودی از کتابهای خود را فقط برای نمایش (نه عرضه و فروش) به این نمایش آورده اند.متاسفانه رایزن فرهنگی سفارت دولت فعلی ایران هم مثل بقیهء مسئولین در خواب خرگوشی هست وحتی برای سرکشی هم به این نمایشگاه نیامده است.با این حساب اگر فرداروز جمهوری ترکمنستان یا هر کشور دیگری ادعای تملک نام بزرگ این شاعر نامدار ایرانی را بکنند نه تنها نخواهیم توانست جوابی بدهیم بلکه باید مثل ملانصرالدین ومولوی وحتی بازی چوگان این بزرگوار را از آن آنها بدانیم و حرفی برای گفتن نداشته باشیم.امروزه مقبرهء شمس تبریزی ومختوم قلی و خیلی از بزرگان ادبی و هنری و سیاسی ایران خاک می خورد وهر روز ویرانتر می شود وکسی نیست به داد این سرمایه های ملی که از منابع ارزشمند جذب تورست هستند برسد.
من در نمایشگاه کتاب با مولف وجمع آوری کنندهء اشعار مختوم قلی جناب آقای یوسف قوچق که از دوستان و همکاران فرهنگی سالیان دور من بودند درد دل غمناکی کرده و این بیوگرافی از مختوم قلی را تقدیم می کنم . انتخاب شعر این نوشته هم با آقای منصور طبری شاعر ترکمن ایرانی بود که از هر دو این بزرگواران کمال سپاس را دارم....با تشکر علیرضا پوربزرگ وافی..9/5/2014
................................................................................................
مختوم قلی در سال 1112 هجری شمسی(1733 میلادی-1220هجری قمری) در منطقهء گوگلان در شمال شرقی گنبدکاووس متولد شد.پدرش دولت محمد آزادی از شعرا و ادبای بنام عصر خود بود و دارای اشعار و مقالات ارزشمندی ست... تحصیلات ابتدایی مختوم قلی ابتدا درقیزیل آیاق آغازوسپس در بخارا ادامه یافت.مختوم قلی تشنهء علم و دانش بود وبرای کسب علم به افغانستان و هندوستان وترکستان(آسیای مرکزی) سفر نمود....عصر مختوم قلی به خاطر مرگ نادرشاه افشارعصر اغتشاش و هرج ومرج بود.او با اشعار خود مسلمانان را برای اتحاد دعوت می کرد و پدرش نیزبا اعزام نمایندگانی به بلاد مسلمین سعی در ایجاد وحدت و همدلی مسلمین داشت و در این راه دو پسر خود را که قاصد اتحاد و همدلی او برای افغانستان بودند از دست داد.مختوم قلی از مرگ برادران بزرگتر خود بسیار غمگین و آزرده شد وسوگ قصیده هایی برای برادرانش نوشت.با این حال خود نیز پرچمدار صلح و اتحاد مسلمین بود و اشعار ماندگار و تاثیرگذاری در این مقوله نوشت....شخصیت ادبی مختوم قلی آنچنان ارزشمند بود که او را تاکنون تاثیرگذارترین شاعر ترکمن می دانند. او در زمان حیات خود به شهرت والایی رسید واشعارش فراگیرشد.دیوان اشعار او گنجینهء گرانبهای ترکمن تا امروز است.این شاعر نامداراز مضامین دینی و تعلیماتی (پند ونصیحت)بهره می جست و به همین دلیل اشعار او در بین طرفدارانش حجت شده بود.پروفسور(برتلس) او را (جام جم) نامید و پروفسور (آرمینوس) و(الکساندرشودزلهستانی) هم در مورد او مطالب متعددیارائه کردند....اشعار مختوم قلی خیلی زود مرزها را شکست و در بین افغانها و کردها و فارسها بر سر زبانها افتاد..این شاعر توانا در اشعار خود ازمطالب و کلمات رایج در بین ترکمنها استفاده می کرد و کتابش به عنوان دایره المعارف زبان ترکمن ها بود.محمدعلی جمالزاده اشعار و مطالب مختوم قلی در زبان ترکمنی را با اشعار فردوسی در زبان فارسی مقایسه کرده و او را فردوسی ترکمن ها نامیده است.مختوم قلی توانست با قدرت بیان وهنر شعری خودمضامین وضرب المثل های زبان ترکمن را حفظ کند و تا امروز خیلی از اشعار اوبه عنوان ضرب المثل و مطالب پندآمیز هنوز مورد استفاده قرار می گیرد..این شاعر ماندگار در سال 1260 هجری شمسی(1881میلادی) رخت از جهان فروبست ودر محل (آق توقای).در نقطهء مرزی ایران و ترکنستان در داخل خاک ایران به خاک سپرده شد.... این هم شعری از مختوم قلی به انتخاب جناب طبری......
ائلینده ن آیری دوشه ن آه اورار یولی گوزله ر
یولوندان آیری دوشه ن جهد ائدیپ یولی گوزلار
گویده فلک گرداندی خلق یئرده سرگرداندی
نه بازیگر جهان دیرگوز آچان مالی گوزلار
کیملاردا آلتون تاجدور کیملار سایل محتاجدور
کیملاردویبده ن غللاجدورکیم پارچا قالی گوزلار
کیم نان تاپماز ایماغه کیم یئر تاپمازاویماقا
کیم دون تاپماز گئیماقا کیم تیرمه شالی گوزلار
بو جهان بیرپشته دورکیم زنده کیم کشته دور
هر بنده بیر ایشده دورهر کیم بیر حالی گوزلار
هنگام اوزون عمورآز چهارفصله باشدور یاز
گویده قانات یایان غازگوزلاری گولی گوزلار
مختوم قلی هوش ایلاب گزگین دیدانگ یاش ایلاب
دالی کونکل جوش ایلاب یوز مین خیالی گوزلار
........ و این هم ترجمهء ضعبف من
کسی که از ایل و تبار خود جداشده.آه می کشد و ایل و تبارش را می خواهد
کسی که راه را گم کرده سعی می کند راه را پیداکند
فلک در آسمان چرخان است.مردم در زمین سرگردانند
عجب جهان بازیگری ست هرکس چشم باز می کند مال ومنال می خواهد
چه کسانی صاحب تاجند و چه کسانی سائل محتاجند
چه کسانی از اصل غلاجند چاکسانی منتظر تخته قالی هستند
چه کسانی محتاج نان اند.چه کسانی جا برای خواب ندارند
چه کسانی لباس برای پوشیدن ندارند.چه کسانی منتظر شال ترمه هستند
این جهان یک پشته است .کی زنده کی کشته است
هرکس گرفتار کاری هست هرکس حال وهوایی دارد
آرزو زیاد است و عمر کوتاه
بهار از هر چهارفصل بالاتر است
غازی ( پرنده )که در آسمان بال گشوده چشمش دنبال آب (تالاب) است
مختوم قلی (اوضاع) را فهمیده چشمش پر از اشک گردیده
دلش(وجودش) به جوش آمده صدهزار خیال در سر دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر