۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

گردباد


گردبادی به راه می بینم.... همه جا را سیاه می بینم../ چشمها از غبار نفرت پر...گوشها پرگناه می بینم../.. در رخ و سینه و دل مردم...حسرت و اشک و آه می بینم../.. آهوی زخمی محبت را ..بر لب پرتگاه می بینم.../... از غم حصر و کینهء دشمن ... یوسف جان به چاه می بینم../.. نی امید رهایی از آن چاه... نه چراغی به راه می بینم.../.. یا که اینان همه خطاکارند... یا که من اشتباه می بینم.../..تا رهایی میر و سرور خویش ... ملک خود را تباه می بینم.../....صحبت از خشم خلق ایران است...جلوه ای از پگاه می بینم.../... وافیا جنگ و صلح و محشر را ...همه در یک نگاه می بینم.....وافی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر