۱۳۹۵ مرداد ۱۸, دوشنبه

اطلاعیه شماره 6

..اطلاعیه ی شماره 6
اصل قضیه
...
اصل قضیه این است که آقای شهاب موسوی کبیری مدیر صرافی بی آفیس (صرافی اهواز) پول حواله ی ارسالی از ایران برای بنده را پرداخت ننموده است..من بیش از صد بار با ایشان تماس گرفتم...که اکثر تلفن های مرا جواب نداد و در نهایت بعد ازارسال یک مسیج به من تلفن اش را بست...مجبور شدم با هم اتاقی اش به نام ظاهری حسین نصیری که در چند مورد پول حواله شده به مرا آورده و تحویل داده است ....تماس بگیرم که او جواب تلفن مرا نداد و وقتی به او مسیج دادم ....اعلام کرد که شهاب موسوی رفته است.در صورتی که دوستان ایرانی شهاب را در اسپارک دیده بودند..
من احساس کردم که یک بازی حساب شده در جریان است.. بلافاصله خبر رفتن شهاب موسوی را که از طریق مسیج هم اتاقی شهاب موسوی یعنی حسین نصیری دریافت کرده بودم در فیس گذاشتم که حسین نصیری پیامی با الفاظ رکیک به من داد و مرا تهدید کرد...و دقایقی بعد متن غیر واقعی ومن در آورده ای از خودش را در فیس گذاشت وبدون آنکه ازعواقب آن خبر داشته باشد.... مرا جاسوس سپاه معرفی نمود..
از طرفی بعضی از دوستان ایرانی با دیدن پیام من در مورد شهاب موسوی کامنتهای زیادی گذاشتند..و بعضی ها اعلام نمودند که شهاب موسوی کبیری..مدیر صرافی اهواز پول آنها را نیز نپرداخته است..
در علم روانشناسی اجتماعی یک تئوری وجود دارد که می گوید:
هر وقت بخواهی اصل موضوعی را کمرنگ بکنی فرعیات را به آن اضافه کن...
و...دوستان شهاب موسوی با انتشار ناشیانه ی این خبرمی خواستند اصل موضوع را کمرنگ کنند ولی خطای کلامشان چنان زیاد بود که سؤالهای شک برانگیززیادی ایجاد نمود که من به بعضی از آنها اشاره می کنم..
1-حسین نصیری بارها مبلغ حواله های ارسال شده به مرا پرداخت نموده است و قطعا رابطه ی او با شهاب به مراتب بالاتر از رابطه ی یک هم اتاقی ست..این در حالی ست که او حتی در فیسبوک شخصی اش عکسی از خود ندارد...و هویت واقعی او حتی در مورد اسمش قابل اطمینان نمی باشد...
2-یکی دیگر ازگروه دوستان شهاب مرتب به این موضوع اشاره می کند که شهاب در استانبول از من پذیرائی کرده است...باید بگویم که من یکبار در استانبول دنبال پانسیون بودم..و چون می دانستم شهاب در آن ایام در استانبول است و به من هم بابت حواله بدهکار بود به او زنگ زدم و او مرا به پانسیونی که خودش بود ..برد..در مورد کرایه تنها یک تخفیف 5 لیری از کرایه برایم گرفت..شهاب پول ناهار رادا ..و من شب همانروز هزینه ای بیشتر از هزینه ی ناهارخرج کردم که دینی به گردنم نماند..هرچند در موقع دریافت یقیه پول حواله ام به خواست خودم پولی را که شهاب هزینه کرده بود کسر کرد و در نهایت بازهم پولم را کامل نداد و اعلام نمود که در واریز به حساب به مشکل برخورده و قول داد الباقی بدهی اش را حساب کند..که هنوز این کار را نکرده است...من در مدت اقامت در استانبول حداکثر در مجموع 2 ساعت با شهاب هم کلام شدم..و در غیر از این ایام هم فقط چند بار به طور اتفاقی با او برخورد داشتم..و هرگز با او صمیمیتی نداشتم...
حالا عده ای برای گم کردن اصل قضیه که بدهی شهاب به من و سایر مدعیان است این موضوع را به بلندای شاهنامه مطرح کرده اند...اگر هم حساب دوستی ست من بارها به شهاب گفتم که این حواله پول بلیط برگشت همسرم هست که می خواهد سریعا به مراسم عقد پسرمان در ایران برسد...که شهاب بی رحمانه از دادن پول امتناع نمود..
3-حسین نصیری قبل از این اتهام زنی بارها به منزل من آمده بود و من برایش غذای ایرانی درست کرده بودم..البته منظورم منت زدن نیست ولی اگر من جاسوس بودم چرا هروقت افسردگی اش بالا می زد به منزل من می آمد....و زمانی که من صادقانه از او پذیرائی می کردم جاسوس نبودم!!!
4- شهاب موسوی از بابت این حواله فقط 50 لیر به حساب من ریخت...و تحویل بقیه ی پول را ساعت به ساعت عقب می انداخت...و در نهایت تلفن اش را قطع کرد و به دنبال آن حسین نصیری مسیج داد که شهاب رفته است...در صورتی که اگر شهاب صادقانه برخورد می کرد من عکس العملی انجام نمی دادم و مثل دفعات قبل تا 20 روز هم صبر می کردم...
5- در جواب یکی دیگر از دوستان شهاب که ادعا کرده بود من با اسم جعلی مطلب می نویسم باید بگویم که من اولا در تمام مطالب رسمی ام نام کامل خود را می نویسم...ثانیا ..علی واعی...تخلص افتخار آمیز زندگی من است که از استاد شهریار گرفته ام و در جامعه ی جهانی هنری مرا به این اسم می شناسند...من هر روز در انتشار مطالبم جدیدترین عکسهایم را می گذارم و به قول معروف.....ما راز نگفته ای نداریم....ما عاشق و رند روزگاریم..
هرکس هم می خواهد اطلاعات کامل و جامعی از من داشته باشد می تواند با مراجعه به گوگل و ویکی پدیا و سایر منابع فرهنگی این اطلاعات را دریافت کند....ناسلامتی علیرغم بلوک شدنم توسط جمهوری اسلامی هنوز بیش از یکصدهزار مطلب در مورد من در گوگل ثبت شده است..
6- در مورد کمک به خانواده های پناهندگان باید بگویم که سال گذشته افرادی را به انجمن خیریه ی (درویش بابا) که دفترش در استانبول است معرفی کرده بودم که هنوز این خدمات ادامه دارد...و در مورد کمک ایرانی ها باید بگویم که در اسکی شهر فقط و فقط آقای ماناه محبی با معرفی من به چند خانواده کمک کرده اند و لاغیر..نحوه ی کمک ماهان هم به این صورت بود که من خانواده ای را به ماهان معرفی می کردم و او بدون واسطه و بی حضور من خودش به آنها مراجعه و کمک می نمود..من یکی از مسن ترین ایرانی ها در این شهر هستم و عده ای مشکلات خود را به من اظهار و از من تقاضای همیاری و همفکری دارند..من هم برای انجام وظیفه و همراهی با استفاده از هنرمندان و انسنهای معتبر ترکیه برای رفع مشکل دوستان در حد توان وارد عمل می شوم...برای نمونه ...پدر یکی از پناهندگان به این شهر آمده و لازم با انجام عمل جراحی شد...پس از پایان جراحی بیمارستان 5500 لیر صورت حساب داد که من با مراجعه به یکی از اساتید موضوع را مطرح کردم و ایشان مشکل این شخص را بی آنکه یک لیر بپردازد برطرف نمودند...
7-من تمام پیامها و مسیج ها ر دوباره در این ص تقدیم می کنم و قضاوت را به وجدانهای بیدار واگذار می کنم..
علیرضا پوربزرگ وافی
2016/8/5
LikeShow more reactions
Comment

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر