۱۳۹۷ آذر ۱, پنجشنبه

جنت و مادر



.جنت و مادر
....
نهایت از همان اول عیان است
که تبعیض خبیثی در میان است
و این دام بزرگی بر زنان است
که جنت زیر پای مادران است
...
شنیدم این حدیث و یکه خوردم
خیالم را به عقل خود سپردم
به پیش چشم آوردم (چه ها) را
سبک – سنگین نمودم قصه ها را
هزاران بار خواندم در روایات
که جای عیش مردان است جنات
برای زن به قرآن آیتی نیست
به حکم عیش و نوش اش صحبتی نیست
به مردان بزم عیش و نوش جور است
تمامش وعدۀ فسق و فجور است
شراب و حوری و غلمان به مرد است
تمام وعدۀ قرآن به مرد است
ولی هرگز نخواندم در روایات
به زنها وعده های بی مبالات
که بر زن هم بساط عیش جور است
جماع و باده در حد وفور است
و زن هم می تواند مثل مردان
به عیش و نوش پردازد به رضوان
در آنجا زن به دل حسرت ندارد
به هر مردی که خواهد تن سپارد
.....
قلم در دست من یاغی ست امروز
و دارد می نویسد متن لب دوز
به تکفیر شما کاری ندارم
سزد تعریقی از جنت بیارم
همان جنت که در قرآن نوشته
روایت گفته جای کار زشته
در آنجا صحبت از سکس است و جام است
همان کاری که در دنیا حرام است
همان جنت که جای حوریان است
همان جائی که اهدافش عیان است
همانجائی که مردان بی خجالت
به هر گوشه از آن یابند مکنت
همانجا که دگر سانسور ندارد
فقط آئین شهوت می نگارد
در آنجا مردها با حور و غلمان
هم آغوشند با اندام عریان
همان جنت که خود پاداش دین است
همان جائی که دار المؤمنین است
به هرجا پهن صد تخت روان اش
شراب و زن متاع بیکران اش
(بلال ) آنجا بلالی تیز دارد
به هر حوری که خواهد می فشارد
همان حوری که شاید مادر توست
و یا دختر و حتی همسر توست
اگر این قصه را باور کند زن
یقین خود را دوباره خر کند زن
حقوق زن همه ابهام دار است
که کار زن در آن جنت چکار است
همان جنت که جای بی حیائی ست
و کار بی حیائی هم خدائی ست
تمام مردهایش لخت و عریان
نه شورتی هست در آنجا نه تنبان
به کنجی دستها در کنده ای هست
برای کون پرستان کون دهی هست
در آن وادی فقط سکس و شراب است
و تا بی انتهایش خورد و خواب است
......
کنون که گفتم از راز نهانش
سؤالی دارم از با غیرتانش
چرا بر تو که حس غیرت ات هست
به مادر آرزوی جنت ات هست
به جنت می فرستی مادرت را
چسان بالا بگیری تو سرت را
ز فحشا دارد آنجا صد نشانه
نگو جنت بفرما جنده خانه
برای زن که پاداش اش بهشت است
تماشای چنین اعمال زشت است
در آنجا هم زنان بی اختیارند
اسیر مردهای برده دارند
هجوم مردها از هر پس و پیش
به زن می آفریند هول و تشویش
در آن تشویش ها لذت محال است
برای مادران عشرت محال است
....
سزد ما اندکی معقول باشیم
به سلم عقل خود مسئول باشیم
بیا و باور دیرین فروریز
خیالت را تو با دانش بیامیز
فریب وعده های پوچ کافی ست
که این افسانه با دانش منافی ست
اگر جنت بخواهی در همینجاست
که جنت کنج کنج کل دنیاست
در این دنیا بهشتی آرزو کن
رفیق راه خود را جستجو کن
به شادی کوش کاین قانون نوشته ست
که (شادی مرکز کل بهشت است)
به دنیا گر بهشت خود بسازید
دگر از هرچه جنت بی نیازید
نه اینجا وعده ای که بی نشان است
نه جنت زیر پای مادران است
بهشت زن بود مردی پر از شور
بهشت مرد یک بانوی مسرور
بهشت تو حیات تازۀ تو
بهشتی در حد و اندازۀ تو
ترا باشد همین جنت مبارک
همین دنیای بی منت مبارک
اگر خواهی چو انسان زندگی کرد
نباید مثل حیوان زندگی کرد
پایان
22/11/2018 ترکیه
علیرضا پوربزرگ وافی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر