۱۳۹۷ شهریور ۱, پنجشنبه

سفرنامۀ مهمانان..قسمت دوم


سفرنامۀ مهمانان
قسمت دوم
..
من پس از بالاو پائین کردنها و برنامه ریزی ها طرحی دادم که مهمان افغان ما همراه مهمانان ایرانی ما که عازم ایران بودند برود و پسر دوست ایرانی من که قدری ترکی بلد است به او کمک کند تا هم کیف مردم را به آنها برگرداند و هم بتواند از فرودگاه کیف اش را بگیرد. بر این مبنا خانه را اتاق فرمان کردم و مرتب پیگیر ماجرا بودم. خوشبختانه در راه آهن بلیطی برای مهمان افغان تهیه شد و او همراه تیم ایرانی مسافر قطار شد.قطار برقی ترکیه گاهی با سرعت 270 کیلومتر در ساعت حرکت می کند و به معنای واقعی سریع السیر است. من با برآوردی که از ساعت رسیدن مهمانان به آنکارا داشتم در ساعت معین به پسر دوستم زنگ زدم و او اعلام نمود که پدر و مادرش یک ایستگاه قبل از آنکارا به اشتباه پیاده شده اند و او می خواهد که با قطاری دیگر به ایستگاه قبلی برود.من با این تصمیم به شدت مخالفت کردم و از او خواستم که در همان آنکارا بماند.مطمئن بودم که مردم مهربان ترکیه به آنها کمک خواهند کرد و چنین شد.یعنی در تماسی که حدود نیم ساعت بعد با پسر دوستم داشتم مطلع شدم که پلیس ترکیه آنها را سوار قطار بعدی نموده و به آنکارا فرستاده است و ما از آنجا که کنتور تلفن هایمان داخلی ست نمی تونستیم با دوست گمشده ام تماس بگیریم. در این فاصله صاحب کیف اصلی هم که سرگردان در ایستگاه راه آهن مانده بود چند بار با من تماس گرفت و حتی با عصبانیت حرفهائی زد که نباید می زد. من هم که نمی توانستم به او بگویم که مهمان ایرانی من با آن دقت نظری که در نصیحت مهمان افغان سخنرانی می کرد خودش بی گدار به آب زده و یک ایستگاه جلوتر پیاده شده است..
با همۀ این تفاسیر بالاخره کیف اشتباهی به دست صاحبش رسید. من از او خواسته بودم که به بخش اشیای گمشده اطلاع بدهد که کیف اش را پیدا و یا دریافت کرده است که آن شخص بلافاصله اطلاع داده بود. از طرفی به مهمان افغان هم گفته بودم بی آنکه صحبتی در مورد برداشتن اشتباهی کیف با مامور راه آهن داشته باشد فقط اعلام کند که کیف اش را فراموش کرده است.
مهمان افغان با نشان دادن بلیط توانسته بود کیف اش را از انبار اشیای گمشده دریافت کند.من وقتی از اتاق فرمان این اطلاعات را گرفتم از او خواستم که از مهمانان ایرانی عذر خواهی و به سرعت به راه آهن یا ترمینال برود و خودش را به ما برساند. دلیل درخواست من این بود که دختر بزرگ میزبان افغان از لحظۀ رفتن دائی اش گریه می کرد و فکر می کرد که دائی اش بدون دادن سوغاتی های آنها به مجارستان برگشته است.
در آخرین تماسی که با مهمان افغان داشتم معلوم شد که او بلیطی خریده و دقایقی بعد عازم شهر ما خواهد شد.او در حین صحبت اعلام نمود که پسر مهمان ایرانی هم با او همراه بوده و پدر و مادرش را در فرودگاه به امید خدا رها کرده است.
از شنیدن این خبر به شدت عصبانی شدم و این بار به تلفن پسر دوستم زنگ زدم. او قسم خورد که پدر و مادرش با اصرار از او خواسته اند که همراه مهمان افغان به شهر ما برگردد.وقتی علت ناموفق بودن خرید بلیط قطار را پرسیدم اعلام نمود که مامور صدور بلیط از دادن بلیط به او امتناع کرده و از او برگ مرخصی خواسته است.و او که هنوز پاسپورت اش دارای تاریخ معتبری ست کیملیک(هویت سکونت در ترکیه ) اش را به مامور صدور بلیط نشان داده و همین امر دلیلی شده است برای صادرکنندۀ بلیط که از او برگ ایذین(مرخصی) بخواهد.
وقتی مهمان افغان به شهر ما رسید من با پسر مهمانان ایرانی تماس گرفتم و رسیدن او به مقصد را اعلام نمودم و او هم با افسردگی تمام اعلام نمود که هنوز در آنکاراست و برای ساعت 11 شب و صد البته با مرارت تمام بلیط گرفته است.
من از او خواستم که وضعیت پدر و مادرش را بررسی و مرا هم مطلع کند و او قولی به محکمی نصیحت پدرش به مهمان افغان به من داد.
حالا دوروز از رفتن مهمانان ایرانی ما می گذرد وپسر مهمانان ایرانی خبری از پدر و مادرش به من نداده و من نمی دانم آیا آنها موفق به سوار شدن به هواپیما شده اند و آیا آنها به ایران رسیده اند؟
 من که اطلاعی از مهمانان ایرانی ندارم. اگر شما اطلاعی دارید لطفا مرا در جریان بگذارید.
پایان
23/08/2018
علیرضا پوربزرگ وافی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر