۱۳۹۷ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

غریب خانه


یک شعر یک خاطره (1)
....
بعد از 6 سال غربت نشینی دیروز یکی از دوستانی که با هم در مجله کار می کردیم با من تماس گرفت و پس از سلام و احوالپرسی جانانه اعلام کرد که اکثر نوشته های مرا در فیسبوک و .... می خوانند ولی جرآت تیک زدن و کامنت نوشتن را ندارند.من این موضوع را بارها از طرف خیلی از نزدیکان شنیده بودم و در جواب گفتم اشکالی ندارد...همین که می خوانید نوعی مشارکت با من است.
سپس خاطراتی از گذشته های شیرین بین ما رد و بدل شد. در نهایت او اشاره به شعری کرد که من به درخواست او نوشته بودم.ماجرا از این قرار بود که او با همسرش شدیدا دعوا کرده بود و قصد جدائی داشت. به همین دلیل از من خواست که شعری در وصف حال او بنویسم..سپس شروع به تعریف مشکلاتش پرداخت به طوری که من گریه ام گرفت.در نهایت از من خواست که شعری برایش بنویسم. من قبول کردم به شرطی که در موضوع جدائی از همسرش مدتی صبر کند و من شعر زیر را برایش نوشتم و تحویل دادم.
از قرار معلوم او این شعر را در اتاق کار خود برای دوستان دیگر خوانده بود.من وقتی به طور اتفاقی از اتاقم بیرون آمدم متوجه تعدادی از همکاران شدم که در صف فتوکپی ایستاده اند و یکی از منتظرین صف به من گفت که برای کپی شعر من صف بسته اند.
من از اینکه شعرم این همه طرفدار پیدا کرده بود در درون خوشحال بودم ولی از اینکه این همه همکار فرهنگی من به داشتن این شعر داوطلب شده بودند دلم به درد آمد.

این شعر باعث شد که در روزهای بعدی دوستان دیگری به اتاق من آمدند و از من شعری در وصف حال زندگی خودشان خواستند.
حالا به اصرار و درخواست اولین متقاضی شعر ابتدا شعر مود درخواست دوستم را در اینجا می نویسم. امیدوارم شما خوانندۀ گرامی از این شعر خوشتان نیاید.
علیرضا پوربزرگ وافی
...////....
غریب خانه
..
من در میان خانه غریبم کمک کنید
اینجا غریب کوی حبیبم کمک کنید
روزی در اوج بودم و امروز در حضیض
بازیچۀ فراز و نشیبم کمک کنید
خیری ندیدم از پسر و دختر و زنم
تندیس نقص و زحمت و عیبم کمک کنید
همسر نگو همیشه رسول تشنج است
ریزد شرنگ شبهه به ریبم کمک کنید
در پیش چشم کودک و داماد و نوعروس
دیگر شبیه شئ عجیبم کمک کنید
قبل از شروع حملۀ اول به هر طریق
مغلوب طعنه های رقیبم کمک کنید
صف بسته اند جمله به کشتار خواهشم
افسوس خنده گشته نصیبم کمک کنید
ایکاش همنشین شقایق نمی شدم
بیمار بی دوا و طبیبم کمک کنید
کانون گرم خانۀ من سرد و یخ زده
سرشانه جمع و دست به جیبم کمک کنید
گوئی دگر مقام پدر رنگ باخته
خیلی به پیش بچه غریبم کمک کنید
این بیکسی نصیب سگ کوچه هم مباد
ولگرد کوی تنگ حبیبم کمک کنید
یارای شرح فاجعه از من گرفته اند
یاران اهل شعر و ادیبم کمک کنید
مرگی غمین قدم به قدم در پی من است
دیگر نمانده صبر و شکیبم کمک کنید
وافی به آه و ناله و فریاد گفت
آونگ چارچوب صلیبم کمک کنید
پایان قسمت (1)
بازنویسی
05/09/2018

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر