۱۳۹۵ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

خاطرات من و شهریار 4

خاطرات من با استاد شهریار..................
                                   
..................عاشق شهریار
 (4)
وقتی رفت و آمد من به منزل استاد زیاد شد هر روز حزن و اندوهی که احساس می کردم استاد از تنهایی دارند بیشتر می شود. من هم شاعری در آن حد و اندازه نبودم که با استاد به بحث بپردازم.استاد در آن ایام در اتاق دست راستی می نشستند .این اتاق یک پستویی هم داشت که گاهی استاد برای آوردن کاغذ و قلم به آنجا می رفت.و من تا آنروز آنجا را ندیده بودم.
یک روز برای آنکه سر حرف را باز کنم به استاد گفتم: استاد می دانید که همه از عشق و عاشقی های شما صحبت می کنند:
استاد نگاهی به من کردند. اول ترسیدم که ناراحتشان کرده ام. بعد استاد آهی کشید و رفت به آن اندرونی.من دقایقی تنها نشستم .از استاد خبری نبود.با خود گفتم استاد از من دلخور شده و به روی خود نمی آورد . ولی لحظاتی بعد از من خواست به آن پستو بروم.
من وارد پستو شدم. پستو به ابعاد تقریبی یک در سه متربود.یک چراغ گردسوز روشن که بر سر لامپا (شیشه) یک سوزن قفلی بود.یک سطل ماست خالی (بعدها فهمیدم برای مشکل سینه شان است)و یک زیر سیگاری و یک نعلبکی و مقداری کاغذ و مداد بود.استاد که منتظرپایان  تماشای من به پستو بود فرمود:تمام زندگی من همین است.....
بعد استاد یک سیگار اشنو.. ویژه روشن کرد و ماجرای عشقی خودش را تعریف کرد.که من برای حفظ امانت  و پذیرفتن خطای کلام از زبان خودم می نویسم>>>>
شهریار وقتی از تبریز به تهران آمد در منزل یکی از دوستان پدرش اتاقی به ایشان دادند.شهریار سرمست از شاعر بودن و شدن به محافل ادبی خصوصا محفل ملک الشعرای بهار تردد می کرد و در تدارک چاپ مجموعه ای از اشعارش بود که یکی از دوستانش به نام شهیار اصرار بر این کار داشت.البته اشعار شهریار مورد قبول شعرای بزرگ آن عصر قرار گرفته بود ولی در آن دوره که از نظر ادبی دوره ء بازگشت خوانده می شد شاعران بزرگی از سبکهای خراسانی وعراقی و هندی حضور داشتند که هنوز هم از بزرگان این مکتبها به حساب می آیند.ملک الشعرای بهار سبک خراسانی می نوشت.دکتر مهدی حمیدی وخیلی دیگر از شعرا مدافعین سبک عراقی بودند.امیری فیروزکوهی به مقابله با سبکهای قدیم برخاسته و سبک هندی می نوشت.ایرج میرزا با زبان سهل ممتنع شاهکار می آفرید.عارف قزوینی و میرزادهء عشقی در ترانه و اشعار اجتماعی حرف اول را می زدند. پروین اعتصامی هم با قطعات ماندگار خود در صحنه بود.دو حادثهء دیگر هم در راه بودند یکی ظهور نیما که قالبها ی شعری را شکست و دیگری فروغ فرخزاد که با حس زنانه به میدان شعر آمد.با این اوضاع شهریار با شمشیر غزل آمده بود که توانست یک مجموعهء شعری بامقدمه ملک الشعرا و پژمان بختیاری و..چاپ کند که بسیار مقبول افتاد.شهریار سرمست از موفقیتهای شعری خود بود غافل از این که دختری که برای نظافت منزل صاحبخانهء شهریار می آمد و حتی اتاق شهریاررا نظافت می کرد عاشق شهریار شده و شهریار توجهی به او ندارد.
این دختر نامش لاله بود و از یک بیماری مزمن رنج می برد.او چندبار هم با شهریار ملاقات اتفاقی داشت وصحبتهای معمولی هم بین آنها رد و بدل شده بود وحتی چندبار برای شهریار غذا هم آورده بود ولی شهریار هرگز متوجه علاقهء عاطفی لاله به خود  نشده بود.
لاله در اثر بیماری یا عشق پنهان از دنیا می رود و نزدیکان لاله به شهریار گوشرد می کنند که لاله عاشق شهریار بلند قد و رشید و سوارکار ماهربوده است.
شهریار با شنیدن این مطلب بسیار مکدر می شود ویکی از سوزناکترین غزلهایش را در سوک لاله می نویسد.من ابیاتی از آن غزل را می آورم:::
بیداد رفت لالهء در خاک خفته را
یارب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که بر دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در هوای اشک دلم وانمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را
ایکاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
لعلی نسفت کلک در افشان شهریار
 در رشته چون کشد در و لعل نسفته را
شهریار وقتی این ما جرا را تعریف می کرد مرتب می گریست و آتش به آتش سیگار روشن می کرد.من هم آرام اشک می ریختم و دم نمی زدم.پس از پایان این داستان شهریار از من خواست که او را تنها بگذارم و من خداحافظی کرده و از منزل استاد خارج شدم....
علیرضا پوربزرگ وافی
اشاره:این شعر توسط استاد شهرام ناظری اجرا شده ولی روی کاست نام شاعر را به اشتباه ملک الشعرای بهار درج کرده اند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر