۱۳۹۴ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

روزجانی کتاب و مؤلف

       به مناسبت روز جهانی کتاب و حق مؤلف.....

.....امروز در پستهای بعضی از دوستان متوجه شدم که روز سوم اردیبهشت...برابر با 23 آوریل روز جهانی کتاب و حق مؤلف است...من بعنوان نویسنده ای که بعضی از کتابهیم بدون دریافت حق تآلیف و بعضی از آنهابا نام شخص دیگر و بعضی حتی بدون  ذکرنام نویسنده چاپ شده است....خاطره ای از حق کشی های تآلیف را برایتان تعریف می کنم....

در سال 1389 کتابی از من به نام (باغ سوخته) که هم مجوز ارشاد و هم تآییدیۀ بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس را داشت با معرفی بنیاد تحویل انتشارات(خورشید باران) با مدیریت خانم زهرا یزدی نژاد گردید و این ناشرتعهد کرد که این کتاب را در 5000 نسخه چاپ کند...
من با توجه به اهمیت کتاب در قرارداد چاپ متعهد شدم که 3000نسخه از این کتاب را خریداری کنم.ناشر بلافاصله کتاب را به چاپخانۀ بزرگ الهادی قم تحویل داد و چاپخانه در اسرع وقت کتاب را چاپ و ارائه نمود.بلافاصله 3000نسخه از کتاب به منزل(دفتر) من در تهران ارسال شد و من آنها را دریافت کردم..روز بعد پس از حساب و کتاب و محاسبۀ حق تالیف من چکی به مبلغ 6/600000 تومان (شش میلیون و ششصد هزارتومان) به ناشر دادم...
روز بعد نمونۀ کتاب را به مؤسسه ای که قول خرید 3000 جلد آنرا به من داده بود بردم...مسئول خرید پس از ارزیابی  و دیدن قیمت کتاب (8800 تومان) اعلام نمود که با توجه به قیمت خیلی گران کتاب حاضر به خرید آن نمی باشد...من برای اطمینان از گرانی قیمت کتاب به چند کارشناس و حتی اتحادیّ ناشران مراجعه کردم و در نهایت آنها قیمتی بین 5000 تا 6000 تومان به کتاب دادند...
من با مدیر انتشارات تماس گرفتم و مشکل کار را به ایشان گفتم.. و از ایشان خواستم که قیمت را تعدیل کند..متاسفانه مدیر انتشارات زیر بار نرفت..من هم مبلغ چک را به حساب نریختم تا از طریق قضائی اقدام کنم...
مدیر انتشارات زودتر از من دست به کار شده بود..زیرا خیلی زودتر از من مآمورین به  درب منزلم آمده و مرا با خود به کلانتری و بعد دادگاه بردند...من طبق قانون مبلغ شش میلیون و ششصد هزار تومان به حساب صندوق قوۀ قضائیه ریختم و پرونده به جریان افتاد....
پرونده در حال بررسی بود که دادگاه به من اعلام نمود که می توانم پول ودیعه ام را برداشت کنم و من بی خبر از بازی های پشت پرده پول مذکور را با نامۀ دادگاه پس گرفتم...
چند وقت بعد فردی در مورد همان چک شاکی شد..و در اتحادیۀ ناشران با هم روبرو شدیم...ایشان ادعا می کرد که من چک را به روز داده ام و باید اصل پول و جریمه اش را بپردازم...من به مدیر اتحادیه گفتم که این چک مدتها در دست چاپخانۀ الهادی بود..و اصلا به روز نبود...اتحادیه از من مدرک خواست.من به چاپخانۀ الهادی مراجعه کردم ولی آنها از دادن مدرک امتناع نمودند...فقط در چاپخانه متوجه شدم که ناشر فقط 3000 جلد ازکتاب 5000 جلد قرارداد را چاپ کرده است...
در ملاقات بعدی من به شخص مدعی که به قول مدیر انتشارات شر خر حرفه ای و از نزدیکان ناشر بود..مشکلات فی ما بین من و ناشر را توضیح دادم
1=طرح روی جلد کتاب عکسی ست که من تحویل داده ام و حق طراحی روی جلد متعلق به من است (در آن ایام 200 هزار تومان بود)
2=تعداد 150 جلد کتاب کمتر تحویل شده و باید به من برگردانده شود...
3= قیمت روی جلد  طبق نظر کارشنای و اتحادیۀ ناشران تعدیل شود...
..متاسفانه این آقای شرخر گوشش به این چیزها بدهکار نبود..و فقط تآکید می کرد که من چک را به روز داده ام و باید اصل پول و جریمه اش را پرداخت کنم..(.البته ایشان هم می دانست که نشر الهادی به من مدرکی نداده است)...
بلاخره بعد از مدتها رفت و آمد به دادگاه من فهمیدم که طرف اصلی حساب من رئیس بسیج ناحیه....شهرداری تهران است و من با اعتبار چهرۀ ماندگار بودن و نوشتن بیش از یکصد وبیست جلد کتاب و این همه اعتبار فرهنگی و هنری حتی قبل از دادگاه حکم دادگاه محکوم بودم و پس دادن ودیعه و طول دادن این دادرسی برای زدن ضربۀ سنگین تری به من بود...چرا که دادگاه منزل مسکونی من در شاهین شهر اصفهان را توقیف و فرصت کوتاهی داد تا به جای 6 میلیون و 600 هزار تومان مبلغ 14 میلیون و700 هزار تومان بدهم..در غیر این صورت خانۀ مرا به حراج خواهد گذاشت....
..هنوز چند روز از صدور حکم دادگاه نگذشته بود که افراد ناشناسی در اطراف خانۀ ما پیدا شدند....یکی از همسایه ها علت مراجعۀ مکرر آنها به کوچه را پرسید..و یکی از آنها گفته بود که مشتری خرید این خانه (خانۀ من) در موقع حراج هستند...
..وقتی همسایه این خبر را به من داد فهمیدم موضوع خیلی جدی ست..و مبلغ 14 میلیون و هفتصد هزار تومان در ازای کتابی که مجبور شده بودم به علت گرنی قیمتش هدیه بدهم و وزارت ارشاد درحمایت از من فقط دویست جلد از آنرا خریده و 9 ماه بعد پولش را داده بود..بپردازم....
...حالا در این بین به غیر از پرداخت این همه پول و رفت و آمد به دادگاه های تهران و اصفهان ضرر بزرگ دیگری هم از طرف ناشر زده شد.. و آن ضرر این بود که کتاب دیگری از من در دست ناشر بود که نه تنها آنرا چاپ نکرد حتی حاضر به برگرداندن آن به من نیست و زور قانون و بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس که خودش این کتاب را به او تحویل داده است به این ناشر که رئیس بسیج است نرسید...و کتاب من بلا تکلیف مانده است...
حالا شما قضاوت کنید
علیرضا پوربزرگ وافی
23 آوریل.2015.مصادف با سوم اردیبهشت   1394
علیرضا پوربزرگ وافی...ترکیه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر