۱۳۹۶ دی ۶, چهارشنبه

شهر تهران پایتخت موشهاست


خبرهای رسیده حکایت از فراوانی ...موش...در سطح تهران است...
...
بازنویسی یک شعر قدیمی...زمانی حتی ستادی برای مبارزه با موش تشکیل شد ولی امروز روز حکومتیان چنان درگیر جنگ قدرت هستند که وظیفه ی اصلی شان را فراموش کرده اند.
..
.مثنوی موشها
...
شهر تهران پایتخت موشهاست
موشهایش همقد خرگوشهاست
هرکجا پا می نهی آنجاست موش
در همه سوراخها پیداست موش
موش نه حیوان خیلی بی حیا
موش نه بر جان ما درد و بلا
ناقل صدگونه بیماری ست موش
عامل بدبختی و زاری ست موش
گاه با طاعون پذیرایت شود
قاتل مامان و بابایت شود
بچه ات را گاه راحت می کشد
او بدون استراحت می کشد
می زند گه مهر سالک بر رخ ات
می کند اخلال در کار مخ ات
گرچه این موش است در سوراخ گم
می شود گاهی همانند اتم
می کشد هرجا نفس کش هست موش
می شود با ساس و کک همدست موش
بنشن و قند و شکر را می برد
از اتاقت سیم و زر را می برد
موش هم باشد یقین سرمایه دار
هست فکر و ذکر او هم احتکار
دارد او صدها تشابه با بشر
ما بشر داریم اینجا تا بشر
موش باشد همطراز محتکر
مردم از این محتکرها منزجر
می کند غارت تمام هستی ات
زهر می ریزد به کام هستی ات
در خراسان در لهستان در هلند
زن ز ترس اش می کشد جیغ بلند
باز کن ایدوست اینک گوش هوش
محتکر باشد یقین همدوش موش
هردو را باشد هدف تاراج تو
می رباید از سر تو تاج تو
این دوتا گرگند در تشریف موش
گرگ باشد بهترین تعریف موش
موش دارد صد تشابه با بشر
ما بشر داریم لابد تا بشر
صد فغان از موش انسان چهره باد
کار ما امروز با آنان فتاد
این گرانی هدیه ی آن موشهاست
خواب ما سنگینتر از خرگوشهاست
گشته اند این ناکسان همدست موش
نیست همدردی کند این قصه گوش
...
مژده ای تهران در این روز مباح
شد ستاد جنگ با موش افتتاح
باید از این دم به جنگ موش رفت
از لویزان تا سه راه شوش رفت
جوشن پیکار را برتن کنید
نک چراغ جنگ را روشن کنید
الامان از موش موذی الامان
از همین با هوش موذی الامان
می شود هر روز تعدادش فزون
دل شده از خیل او دریای خون
موش راحت می نماید ازدواج
ازدواجش نیست دردی لاعلاج
موش در یکسال پانصد تا شود
لیک انسان دم به دم منها شود
موش دارد خانه و کاشانه ای
لیک انسان را نباشد خانه ای
شرط زوج موش پول و خانه نیست
با طبیعت کار او بیگانه نیست
ازدواجش با شروط و چانه نیست
شرط او اصلا جهیز و خانه نیست
نیستند آنها به همدیگر غریب
نیست در این امرشان شرط عجیب
با طبیعت سازگاری می کنند
در اور خویش یاری می کنند
زان جهت هر روز افزونتر شوند
فاتحان چهره گلگونتر شوند
هست در تنظیم آمار بشر
موش از انسان سه برابر بیشتر
لیک انسان در امور ازدواج 
هست در قید شروط لاعلاج
این شروط از را عقل و هوش نیست
کم اذیت تر ز رنج موش نیست
تف برآنکو هست با موشان شریک
می دواند موش در هر کار نیک
کاش یابد درمیان ما رواج
راحتی در امر خیر ازدواج
یک ستاد مقتدر برپا شود
شرطها از زندگی منها شود
تا جوانان همت غائی کنند
در بر موشان صف آرائی کنند
می شود آنروز انسان مقتدر
نه بماند موش نه یک محتکر
گر بیفتد موش از جوش و خروش
محتکر هم می رود سوراخ موش
..
وافیا کوتاه کن این داستان
کن به فریاد جلی این را بیان
داد و صد فریاد از این موشها
موذی و پررو و بی دین موشها
شعر قدیمی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر