۱۳۹۶ مرداد ۷, شنبه

روز امضای کتاب

Ali Vafi added 25 new photos — with İbrahim Sağır.
6 hrs
این شعر را با انگیزه ای که از کلام استاد بزرگوار منوچهر برومند گرفتم نوشته ام و به عنوان (درس پس دادن ) تقدیم حضرتش می کنم..
لازم است بگویم که برای امضا و معرفی کتابهای من شهرداری اسکی شهر(تپه باشی بلدیه سی) و خیلی از شعرا و استید دانشگاه حضور یافته و تعدادی از اساتید دانشگاه و روسای انجمن های ادبی سخنرانی کردند و به قول بعضی از شعرای اسکی شهر یکی از پربارترین مراسم امضا و معرفی شعر وشاعر در این شهر بوده است.
برای این مراسم پلاکاردهای زیادی هم در سطح شهر پخش شد که باید از تمامی افرادی که برای مراسم من همراهی کردند سپاسگزار باشم.
من این شعر را در حال و هوائی که که در صحبت تلفنی با جناب برومند داشتم از زاویه ی طنز نوشته ام و امیدوارم کسی به دل نگیرد.
....
..روز امضای کتاب
...
بعد عمری به صد تلاش و امید
چاپ کردم کتاب شعری را
خرجها کردم و مهیا شد
روز خاصی به خاطر امضا
سالنی بود و چای و شیرینی
و مرا یک سرور ناپیدا
بسته بودم امیدهای زیاد
که بیایند دوستان آنجا
از من آنجا کتابها بخرند
نقش خوبی همه کنند ایفا
با فروش کتاب و چاپ جدید
در دلم قرض خویش کردم ادا
خانه ای هم خریدم از سر شوق
با همان پولهای در رؤیا
دست بردار من نبود خیال
برد ما را به عالمی والا
عاقبت باغ هم خریدم من
در خیالی که بود بی پروا
سرخوش از این خیالها بودم
که رسیدند جمله ی ادبا
هرکه از ره رسید به به گفت
من هم از این کلامها شیدا
هرکسی یک کتاب برمی داشت
بعد تمجید و وصف گفتنها
(این یکی را برایم امضا کن
بنویس این سخن فصیح و رسا
که رفیقم خودش هنرمند است
می کند شعر و داستان انشا
بنویس این بزرگمرد هنر
هست یک شاعر بسی والا)
من در آن التزام پول کتاب
می نوشتم تمنی او را
اولی رفت و هیچ پول نداد
دومی شد به ناگهان پیدا
باز آن کاسه بود و باز آن آش
پول بی پول..هدیه کن حالا
عده ای هم پیام می دادند
که کتابی فرست با امضا
من وامانده..مانده در آچماز
می نمودم قبول بی غوغا
آخر الامر میز شد خالی
شد تمام کتابها اهدا
همه رفتند و جمله پایان یافت
وصف و امضا و هرچه مافیها
هیچ کس(پولکی) به بنده نداد
رفت دارائی ام به باد فنا
با طلبکار و ناشر و غم قرض
حالیا مانده ام تک و تنها
می روم تا به جبر بفروشم
ساعت و ظرف و تخت و قالی را
از هنر(حرف آخرم این است)
هیچ خیری ندیده ام به خدا
(وافی) این درد دل به گریه نوشت
تابخندند جمله ی ادبا
علیرضا پوربزرگ وافی
29/07/2017
..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر