۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه

نامه سرگشاده




........نامهء سرگشاده به دوست فرهنگی ام جناب شهرام جوادی عزیز...
شهرام جان سلام...امیدوارم حالت خوب باشد و توانایی ادامهء زندگی تلخ در غربت را داشته باشی..من هنوز شرمندهء محبتهای شما هستم و هنوز لذت خوردن سوغاتی هایی که برایت آورده بودند و به من اهدا کردی در کامم هست....من هم وظیفه ام بود که سوغاتی هایی را که مهمان عزیزم برایم آورده بود با تو تقسیم کنم و باعث رنجیده خاطر شدن شما و بدنام شدن خودم پیش شما نباشم..چرا که خودم قبل از آمدن مهمانم به شما قول داده بودم که بخشی از سوغاتی ها را به شما تقدیم کنم...
امروز بر خود لازم دیدم که گزارشی از سوغاتی های رسیده را به خدمت شما ارائه کنم.....
دوست مهربان و سخاوتمند من....مهمان من با خودش 7/5 کیلو برنج آورده بود با یک کیلو سبزی قورمه سبزی و حدود یک کیلو لپه و دو بوکس سیگارنازک....متاسفانه یا خوشبختانه همهء اجناس رسیده توسط مهمانم رادر ایامی که مهمانم در ترکیه بود با هم مصرف کردیم و شرمنده ام چیزی برای ذخیره یا اهدا نماند...
شهرام عزیز....مهمان من شب قبل از پروازش صورتحسابی ارائه کرد و از من طلب 136 هزار تومان پول اجناسش را نمود. من در کمال بهت فقط به او گفتم که در حال حاضر پولی ندارم و خودش را شاهد گرفتم که عصر همانروز نان نسیه خریدم...از ایشان شماره حسابی خواستم که توسط خانواده ام این پول را به حسابش بریزم که قبول نکرد و مجبور شدم پول سوغاتی هایش را برمبنای هرلیر 1460 تومان با پولی که به عنوان قرض مجدد از جواد (هم اتاقی ام) بگیرم و به مهمان عزیزم تقدیم کنم.....
در مورد صد بسته زعفرانی که مهمان من برای فروش آورده بود و چند بار هم از شما درخواست کرده بودم برآنها مشتری پیدا کنی باید بگویم که مهمان من فقط 10 بسته اش را فروخت و بقیه را با خودش به ایران برگرداند.مهمان من حتی حاضر نشد یک بسته از آن زعفرانها را به من هدیه یا با دریافت هزینه اش بدهد...
من این نامه را برایت نوشتم که بدانی هیچ سوغاتی ای در کار نبود و من پول آن اجناس را پرداخت کردم وبرابر با مهمان عزیزم خوردیم.کاش یک وعده هم شما مهمان ما می شدی تا من این همه شرمندهء شما نمی شدم...
حالا من مانده ام وبنه ء خالی و600 لیر بدهی و قلبم که از دیشب شدیدا درد گرفته ومنتظرم هم اتاقی ام جواد از کار سیاه همیشگی اش برگردد و مرا به بیمارستان ببرد.
حالا خواهشی که من از شما دارم این است در این روز مقدس(عاشورا) مرا دعا بکنی که تا آمدن جواد بلایی سرم نیاید...
با تشکر...علیرضا پوربزرگ وافی...4/11/2014

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر