۱۳۹۵ اسفند ۹, دوشنبه

پنجمین سال تولد

پنجمین سالروز تولد
...
فردا  پنمجمین سالروز تولد من است..هرچند در تقویم تاریخ وارد شصت و سومین سال زندگی دنیوی ام می شوم...راستش در این شب تنهای تنها در خانه نشسته ام و تلاش می کنم زودتر بخوابم..چرا که نه تدارک جشنی دیده ام و نه توان رفتن به کافه ای..کنسرتی...سالنی..را دارم...من در سالهائی که در غربت سپری کرده ام تلخی های زیادی دیده ام...گرسنگی...بی خانمانی..نداری.دوری از زن و بچه.....و حتی تجربه کردن بی مهری ایرانیانی که در این مملکت زندگی می کنند و باپوزش باید بگویم که بعضی ها خیلی خود باخته شده اند .
خبر ورود من به ترکیه خیلی زود منتشر شد و احزاب و گروه هائی هم برای جذب من آمدند.و قولهای فراوانی دادند.و می خواستند با سوء استفاده از ارتباط من با استاد شهریار و موقعیت هنری من (به خاطر انبوه کتابهائی که چاپ کرده ام و حتی چهره ی ماندگار شده ام)..از من برای خود عروسکی دست ساز درست کنند...ولی من دست رد به سینه ی تمامی آنان زدم..و تلخی ها و سختی ها را  به جان خریدم...
من در قبال این دردها و بی مهری ها فقط یک دستاورد  دارم..که در یک جمله خلاصه می کنم.
...من الان خودم هستم...
امروزبا اندیشه و دیدگاهی که برای خود دارم ...این جایگاه رفیع برای من از جان عزیزتر است.و از تهدیدها و تهمت هائی که عناصر شکست خورده در قبال اراده ی ایرانی من ایجاد می کنند...نمی هراسم..چرا که من 8 سال متوالی در میدان جنگ مرگ را به بازی گرفتم..و در دوران زندان هم دو بار با اعلام اعدام مرا از سلول به محوطه ی اعدام بردند..ولی به لطف خدا خللی در اراده ی من ایجاد نشد...و وقتی از من خواستند وصیت بکنم..فقط یک جمله گفتم:
..مرا با گلوله بکشید...
و زمانی که اصرار کردند که حرفی بزنم..شعر قهستانی را خواندم..این شعر را در زمان شاه چتربازان ارتش ایران قبل از پرش می خواندند..
از مرگ حذر کردن دو روز روا نیست
روزی که روا باشد و روزی که روا نیست
روزی که روا باشد کوشش ندهد سود
روزی که روا نیست در آن مرگ روا نیست
امروز هم بر این شعر استوارم هرچند بیش از تهدید به مرگ .. عده ای فقط ترور شخصیت انجام می دهند.و علنا می خواهند اعتبار هنری مرا که در کنگره های بین المللی کسب کرده ام تخریب کنند...ولی من که امروز خودم هستم و تمام هنرم را وقف ایران و ایرانی ست و برای نجات کشورم از دست کابوس حکومتی فعلی و آگاهی دادن به ملت کرخت شده از ظلم حکومت تلاش می کنم.. حتی از این تهمتها نمی هراسم...و آخرین جمله این که..من یک ایرانی مسلمان هستم...منتها نه پیرو اسلام سیاسی حکومت فعلی ایران که نه تنها ایران بلکه دنیا را به لجن کشیده است..من بر این باورم که اسلام یک باور فردی ست و به درد حکومت نمی خورد.و به قول حافظ..کار ملک است آنچه تدبیر و تامل بایدش..
اگر در این راه مردم بدانید من یک ایرانی مسلمان مرده ام و به هیچ قدرتی جز قدرت پنهان شده ی ملت ایران تعظیم نکردم..
علیرضا پوربزرگ وافی
نهم اسفند 1395
2/27/2017...اسکی شهر ..ترکیه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر