۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

سویوخ



...دیروز در جلسۀ شعرای جوان اسکی شهر که اکثرا دانشجو هستند دعوت داشتم....قبل از من یکی از شعرا در مورد زمستان شعر خواند و از من نظر خواست...در جوابش گفتم که به یکی از بزرگان روسیه ( به احتمال قوی پوشکین) گفتند شاعر جوانی پیدا شده و خیلی خوب شعر می گوید...پوشکین به احترام میزبانان نشست و آن جوان شعری خواند....حضار به شدت او را تشویق کردند..ولی پوشکین عکس العملی نشان نداد...میزبانان گلایه کردند که شما چرا این جوان را باین شعر زیبایش تشویق نکردید...و...پوشکین در جواب گفت....
این جوان شعری برای زمستان خواند و من احساس سرما نکردم...
این موضوع باعث شد که دیشب شعر  زیر را بنویسم...امیدوارم توانسته باشم حس سرما را به خوانندگان منتقل کنم..
....
...............سویوخ.....با ترجمۀ فارسی..
...
هاوا چوخ سویوقدور شخته دوشوبدور
قار- یاغیش یئرینه بوز یاغی گؤیده ن
شهه رین ایچینده بوران دوشوبدور
سازاقین خبری گلیری کؤی ده ن


...
دیشلریم سویوقدان بیر بیرین دؤیور
دیه سن سویوقون نفیرین چالیر
اللریم دونوبدور ایاق کهه لیب
یئل الین اوزالدیب شابقامی آلیر
...
اللریم توتموری بؤکی ساخلاسین
سازاخدا ساغ – سولدان یوزومه ویریر
بوراندی یاغیشدی قاردی بیلمیره م
آنجاق بو پیتداشیق ایپیمی قیریر
....
نه گون وار بیر ایشیق سیجاق گتیرسین
نه کورسی تاپیلیر تووونا دوشه م
قورخورام جهنم منده ن ال چکسین
زمهریر الینده اویونا دوشه م
...
قورخورام بو شخته دواملی اولسون
دؤرد فصلین هامیسین سویوق بولاسین
باهاردا قورخودان قاچیپ گیزله ن سین
حتی یایدا قیشین یولون سولاسین
...
دنیانین جامینی قیرو باسیبدور
بیر ایشیق بیر سیجاق گؤره بیلمه سن
سویوخلوق – قارانلیق باسیب شهریمی
بو جامین قار- بوزون سیله بیلمه سن
...
اغاجلار قیرودان قندیل آسیبلار
چیچک لر هامیسی دونوب قوریوب
هر یئرده گلیری شخته خبری
های گلیر دنیانی سویوق بوریوب
...
بئله کی گؤروره م بو کسگین شخته
کسه جک باشینی هرنه جانلی وار
زمهریر ملتی قوروداجاقدیر
دوناجاق داماری هرنه قانلی وار
....
سویوخدان یازیرام بو آغیر قیشدا
بو سویوق شخته نین نهایتی دیر
شخته لر – بورانلار – بوزلار – قیرولار
هامیسی ظالمین حکومتی دیر
...
ای منیم گونشیم گؤزه ل عدالت
گل منیم بوزومی سن اؤزون اریت
اؤلوشم سویوقدان ایللر بویودور
گؤزه لیم گل منی یئنی ده ن دیریت
علیرضا پوربزرگ وافی
2015/12/5 ترکیَه هوا خیلی سرد است و سرما کشنده است...از آسمان به جای برف و باران یخ می بارد../ در شهر بوران به راه افتاده...و خبر سوز یرما از روستا هم می آید...../..2...دندانهایم از سرما همدیگر را می زنند...گویا نفیر سرما را سر داده اند...دستانم یخ بسته اند و پاهایم بی حس شده اند..3..دستانم از سرما نمی توانند کلاهم را نگهدارند....سوز سرما هم از چپ و راست به صورتم می کوبد...نمی دانم این بوران است..یا برف یا باران است...هرچه هست باعث شده من سر کلاف را گم بکنم...یا سر نخ ام را پیدا نکنم../...4...نه آفتابی هست که به اندازۀ یک روشنائی به من گرما بدهد...نه کرسی ای پیدا می کنم که کربنیک اش را تنفس بکنم...می ترسم جهنم هم از من روی برگرداند...و من بازیچۀ دست زمهریر بشوم.../...5...می ترسم این سرما ادامه پیدا کند...و هر چهار فصل را سرما بگیرد..و بهار از ترس سرما پنهان بشود...وتابستان هم راه سرما را آب و جارو کند..../..6...شیشۀ پنجرۀ دنیا را یخ آب گرفته...دیگر یک روشنائی یا گرمائی نمی بینی...سرما و سیاهی تمام شهرم را گرفته....و نمی شود یخ آب شیشه را پاک کرد.../ ..7...درختان از یخ قندیل بسته اند..و گلها همه یخ زده و خشک شده اند....از همه جا خبر سوز سرما می آید...و صدای فریادی که دنیا را سرما گرفته است..../...8..این جوری که می بینم اسن سرمای برنده و سوزناک...سر هرچه جاندار را خواهد برید....و این زمهریر ملت را خشک خواهد کرد و رگ هرکس که خون دارد یخ خواهد بست.../...9...من از سرما می نویسم در اسن زمستان سرد....و این نهایت سرماست....سرمای تند...بوران...یخ..و ..قندیلها...همه اش اشاره به ظلم حاکم ظالم دارد.../...10...ای آفتاب زیبای من ای عدالت....بیا و خودت یخ وجود مرا آب کن....من سالهاست از سرما مرده ام....زیبای من بیا و مرا دوباره زنده کن....با پوزش از نقص در ترجمه
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر