۱۳۹۳ مرداد ۲۷, دوشنبه

غسل تمدید



دیروز با یک ایرانی آشنا شدیم.می گفت قبولی یو-ان را هم گرفته و منتظر پرواز است.دوستم جمال که همراه من بود ازش پرسید:(کیس) تو چیه که به این زودی و به این راحتی قبولی گرفتی داری به کشور سوم پرواز می کنی؟
گفت من کیس طلایی دارم!!!!!
با شنیدن این جمله فکر کردم از آن کیس های خاص دارد و لازم ندیدم سوال دیگری ازش بپرسم .ولی جمال دست بردار نبود و باز ازش سوال کرد:کیس طلایی چیه>؟
و او بادی به غبغب انداخت و گفت:
من مسیحی شده ام.. و تمام دوره های لازم را در کلیسا دیده ام...
جمال گفت :حتما غسل تعمید هم شده ای؟
این ایرانی عزیز سینه اش را صاف کرد و گفت: من دربین تازه ها ایماندارترین هستم و به تمام دستورات حضرت مسیح عمل می کنم.
جواد گفت: پرسیدم غسل تعمید شده ای یا نه؟
گفت : مگر می شود ایماندار شد و غسل تمدید نکرد؟
اول فکر کردم که اشتباه شنیدم برای اطمینان پرسیدم:
من خیلی به دین شما وارد نیستم گفتی چه غسلی شده ای؟
گفت: غسل تمدید جانم. البته همه کس را در جایی که من غسل تمدید شدم غسل تمدید نمی کنند ولی از آنجا که من خیلی ایماندار بودم مرا در کلیسای...غسل تمدید کردند.و از شراب مخصوص به من دادند.
از شنیدن کلمه تکراری غسل تمدید هم خنده ام گرفته بود و هم یاد ایرانی دیگری افتادم که پس از دو سال آموزش مسیحیت در مصاحبهء اصلی در یو-ان وقتی ازش پرسیده بودند نام پیامبر شما چیه؟ گفته بود :حضرت موسی و به همین دلیل رد شده بود...
جمال گفت: دوست عزیز و هموطن من چطور در این همه مدت آموزش در کلیسا....
من متوجه منظور جواد شدم که می خواست واژهء صحیح غسل تعمید را به او یاد بدهد.به همین دلیل وسط حرف جمال پریدم و گفتم:
جمال جان این آقا کارش تمام شده و قبولی هم گرفته وغسل تمدید هم شده.شما نگران ایشان نباش...
این دوست ایرانی ما باشنیدن حرف من گفت:
آره آقا جمال. من کارم حل شده.شما اگر می خواهید قبولی بگیرید بروید کیس مسیحیت بدهید. من هم قول می دهم در زمان غسل تمدید سفارش می کنم که غسل تمدید ویژه ای برای شما انجام بدهند.
من دیگر نتوانستم جلو خنده ام را بگیرم و بی اختیار و با صدای بلند شروع به خنده کردم.
این دوست ایرانی من وقتی حیرانتر شد که صدای خنده های جمال از صدای خندهء من بلند تر شد و او هم با دیدن خنده های ما صدای خنده اش تا آسمان رفت.فرق خنده های من و جمال در اینجا بود که ما می دانستیم برای چه می خندیم ولی این دوستمان که بلندتر از ما می خندید خودش هم نمی دانست برای چه می خندد!!!!!!

پایان
علیرضا پوربزرگ (وافی)
18/8/2014
1 ShareLikeLike ·  · Promote · 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر