سفرنامۀ آنکارا 2018
...
از یک هفته قبل با من هماهنگی کردند که مسافر آنها را تا آنکارا و دفتر سازمان ملل ببرم و برگردانم.همه چیز برنامه ریزی شد یعنی هم من برای خودم مرخصی گرفتم و هم خانوادۀ مسافرم.
بلافاصله به همراه خانوادۀ مسافرم برای خرید بلیط قطار مراجعه کردیم و با نشان دادن برگ مرخصی بلیط ساعت شش و نیم صبح روز سه شنبه 18/12/2018 را گرفتیم.
قرار شد مسافر مرا در ساعت مشخص به ایستگاه قطار بیاورند.ولی شب قبل از حرکت خانواده ی مسافرم با من تماس گرفته و اعلام نمودند که چون مسافر فوق بیماری فراموشی دارد تصمیم بر این گرفته اند که یک سواری کرایه کنند و یک زن و شوهر نیز که در سازمان ملل کار دارند همراه ما باشند.دلیلی که آوردند این بود :
چون آنکارا خیلی سرد است با همین سواری می رویم و پس از نوبت گرفتن از دفتر سازمان ملل داخل اتومبیل می نشینیم وسختی کمتری می کشیم.
راستش وقتی این خبر را به من دادند دیگر فرصتی برای پس دادن یا تعلیق بلیط نداشتیم و خانواده ی مسافرم اعلام نمودند که بی خیال پول بلیط قطار باشم و شدم.
با این شرایط قرار شد ساعت 12 شب در میدان ساعت جمع بشویم و با سواری مورد نظر برویم به آنکارا.
من نیم ساعت به زمان مانده خودم را به فلکۀ ساعت رساندم.دقایقی منتظر ماندم نه از مسافر من خبری بود نه راننده و نه آن زن و شوهرکه قرار بود همراه ما باشند.
نزدیک ساعت 12 شب خانوادۀ مسافرم به محل قرار آمدند و اعلام نمودند چون آن زن و شوهر انصراف داده اند مسافرت با سواری لغو و پروژۀ قطاره سریع السیر مجددا اجرائی شد.
این بار خانوادۀ مسافرم از من خواستند که من همان مسافر را به منزل خود ببرم تا صبح روز بعد با هم به ایستگاه برویم.من با بی میلی قبول کردم و ساعت 1 نصف شب به منزل ما رسیدیم.خانوادۀ مسافر من از من خواستند که دقایقی کیس مسافرم را مرور کنیم تا مسافرم در مصاحبه با مشکل مواجه نشود.
من و مسافرم در حالی که کیس او را مرور می کردیم دلیل همراه نشدن خانواده اش را پرسیدم و مسافرم اعلام نمود که خانواده اش نه ترکی بلند و صاحبکارشان به آنها مرخصی نداده و تهدید کرده که اگر در این پایان سال سر کار نیائئد شما را از کار اخراج خواهم کرد.
دلیل مسافرم منطقی بود. باز هم دقایقی نوشته های کیس مسافرم را مرور کردیم و در نهایت ساعت 3 بامداد از او خواستم که ساعتی بخوابد و خودم ساعت موبایلم را برای ساعت 5 صبح کوک کردم و در اتاق دیگر خوابیدم.
من هیچ مشکلی با بیخوابی و کم خوابی ندارم. حتی قبل از آنکه زنگ موبایلم به صدا در بیاید بیدار شدم و صبحانۀ مختصری آماده نمودم ودر نهایت پس از 20 بار سر و صدا و تکان دادن مسافرم را بیدار کردم و با آنکه قرار بود یک ربع به 6 صبح از منزل خارج شویم به سختی در ساعت 6 صبح از منزل بیرون زدیم.
در ترکیه تاکسی ها زنگی هستند یعنی سر هر کوچه ای زنگی وجود دارد که با به صدا درآمدن آن بلافاصله تاکسی به محل می آید و مسافر یا مسافهایش را سوار می کند.
هوا تاریک بود. من تجربه اش را داشتم که آمدن تاکسی در آن ساعت صبح احتمال اختلال دارد و دقیقا همینطور شد چرا که پس از 10 دقیقه چون خبری از تاکسی ایستگاه ما نشد به سمت ایستگاه بعدی که قطعا تاکسی هایش متعلق به شرکت دیگر بود رفتم و زنگ آنرا زدم.
پس از 5 دقیقه انتظار در حالی که فقط 15 دقیقه تا حرکت قطار وقت داشتیم ناگهان یک تاکسی گذری پیدا شد. من تمام توانم را به کار گرفته و باصدائی که بتواند از شیشۀ بستۀ تاکسی در حال تردد عبور کند فریاد :
تاکسی....
خوشبختانه فریاد من آنقدر بلند بود که تاکسی صدایم را شنید و ما با پیدا کردن راهی به آن سمت خیابان که برای تراموا کنده و نرده کشی شده بود...به آن طرف خیابان رفتیم و سوار شدیم . در این حال تاکسی زنگی هم رسید و با رانندۀ تاکسی شرکتی شروع به بحث کرد. من فقط 10 دقیقه تا سوار شدن به قطار فرصت داشتم و این را هم می دانستم اگر به آنکارا و مصاحبۀ سازمان ملل نرسیم به طور یقین و در حد متوسط مصاحبۀ مسافرم به دو سال دیگر موکول خواهد شد لذا با التماس از رانندۀ تاکسی ای که داخلش نشسته بودیم خواستم که حرکت کند و این راننده غیرت به خرج داد و حرکت کرد.
کمی جلوتر متوجه شدم که تاکسی ایستگاه زنگ اول هم رسیده و فکر کنم متوجه این شده بود که ما زنگ آن شرکت را به صدا درآورده ایم. ولی رانندۀ تاکسی که متوجه نگرانی من شده بود اعتنائی به این یکی هم نکرد و با سرعتی کمی بیشتر از معمول به سمت راه آهن رفت.
من در موقع پرداخت پول به احترام کار راننده ما بقی پولم را نگرفتم و به هرجان کندنی بود به همراه مسافرم به محل کنترل بلیط رسیدیم و برگه مرخصی ها و کیملیک ها و بلیطمان را تحویل متصدی کنترل دادیم و خیالم راحت شد که سوار قطار خواهیم شد.
پایان قسمت اول
19/12/2018
...
از یک هفته قبل با من هماهنگی کردند که مسافر آنها را تا آنکارا و دفتر سازمان ملل ببرم و برگردانم.همه چیز برنامه ریزی شد یعنی هم من برای خودم مرخصی گرفتم و هم خانوادۀ مسافرم.
بلافاصله به همراه خانوادۀ مسافرم برای خرید بلیط قطار مراجعه کردیم و با نشان دادن برگ مرخصی بلیط ساعت شش و نیم صبح روز سه شنبه 18/12/2018 را گرفتیم.
قرار شد مسافر مرا در ساعت مشخص به ایستگاه قطار بیاورند.ولی شب قبل از حرکت خانواده ی مسافرم با من تماس گرفته و اعلام نمودند که چون مسافر فوق بیماری فراموشی دارد تصمیم بر این گرفته اند که یک سواری کرایه کنند و یک زن و شوهر نیز که در سازمان ملل کار دارند همراه ما باشند.دلیلی که آوردند این بود :
چون آنکارا خیلی سرد است با همین سواری می رویم و پس از نوبت گرفتن از دفتر سازمان ملل داخل اتومبیل می نشینیم وسختی کمتری می کشیم.
راستش وقتی این خبر را به من دادند دیگر فرصتی برای پس دادن یا تعلیق بلیط نداشتیم و خانواده ی مسافرم اعلام نمودند که بی خیال پول بلیط قطار باشم و شدم.
با این شرایط قرار شد ساعت 12 شب در میدان ساعت جمع بشویم و با سواری مورد نظر برویم به آنکارا.
من نیم ساعت به زمان مانده خودم را به فلکۀ ساعت رساندم.دقایقی منتظر ماندم نه از مسافر من خبری بود نه راننده و نه آن زن و شوهرکه قرار بود همراه ما باشند.
نزدیک ساعت 12 شب خانوادۀ مسافرم به محل قرار آمدند و اعلام نمودند چون آن زن و شوهر انصراف داده اند مسافرت با سواری لغو و پروژۀ قطاره سریع السیر مجددا اجرائی شد.
این بار خانوادۀ مسافرم از من خواستند که من همان مسافر را به منزل خود ببرم تا صبح روز بعد با هم به ایستگاه برویم.من با بی میلی قبول کردم و ساعت 1 نصف شب به منزل ما رسیدیم.خانوادۀ مسافر من از من خواستند که دقایقی کیس مسافرم را مرور کنیم تا مسافرم در مصاحبه با مشکل مواجه نشود.
من و مسافرم در حالی که کیس او را مرور می کردیم دلیل همراه نشدن خانواده اش را پرسیدم و مسافرم اعلام نمود که خانواده اش نه ترکی بلند و صاحبکارشان به آنها مرخصی نداده و تهدید کرده که اگر در این پایان سال سر کار نیائئد شما را از کار اخراج خواهم کرد.
دلیل مسافرم منطقی بود. باز هم دقایقی نوشته های کیس مسافرم را مرور کردیم و در نهایت ساعت 3 بامداد از او خواستم که ساعتی بخوابد و خودم ساعت موبایلم را برای ساعت 5 صبح کوک کردم و در اتاق دیگر خوابیدم.
من هیچ مشکلی با بیخوابی و کم خوابی ندارم. حتی قبل از آنکه زنگ موبایلم به صدا در بیاید بیدار شدم و صبحانۀ مختصری آماده نمودم ودر نهایت پس از 20 بار سر و صدا و تکان دادن مسافرم را بیدار کردم و با آنکه قرار بود یک ربع به 6 صبح از منزل خارج شویم به سختی در ساعت 6 صبح از منزل بیرون زدیم.
در ترکیه تاکسی ها زنگی هستند یعنی سر هر کوچه ای زنگی وجود دارد که با به صدا درآمدن آن بلافاصله تاکسی به محل می آید و مسافر یا مسافهایش را سوار می کند.
هوا تاریک بود. من تجربه اش را داشتم که آمدن تاکسی در آن ساعت صبح احتمال اختلال دارد و دقیقا همینطور شد چرا که پس از 10 دقیقه چون خبری از تاکسی ایستگاه ما نشد به سمت ایستگاه بعدی که قطعا تاکسی هایش متعلق به شرکت دیگر بود رفتم و زنگ آنرا زدم.
پس از 5 دقیقه انتظار در حالی که فقط 15 دقیقه تا حرکت قطار وقت داشتیم ناگهان یک تاکسی گذری پیدا شد. من تمام توانم را به کار گرفته و باصدائی که بتواند از شیشۀ بستۀ تاکسی در حال تردد عبور کند فریاد :
تاکسی....
خوشبختانه فریاد من آنقدر بلند بود که تاکسی صدایم را شنید و ما با پیدا کردن راهی به آن سمت خیابان که برای تراموا کنده و نرده کشی شده بود...به آن طرف خیابان رفتیم و سوار شدیم . در این حال تاکسی زنگی هم رسید و با رانندۀ تاکسی شرکتی شروع به بحث کرد. من فقط 10 دقیقه تا سوار شدن به قطار فرصت داشتم و این را هم می دانستم اگر به آنکارا و مصاحبۀ سازمان ملل نرسیم به طور یقین و در حد متوسط مصاحبۀ مسافرم به دو سال دیگر موکول خواهد شد لذا با التماس از رانندۀ تاکسی ای که داخلش نشسته بودیم خواستم که حرکت کند و این راننده غیرت به خرج داد و حرکت کرد.
کمی جلوتر متوجه شدم که تاکسی ایستگاه زنگ اول هم رسیده و فکر کنم متوجه این شده بود که ما زنگ آن شرکت را به صدا درآورده ایم. ولی رانندۀ تاکسی که متوجه نگرانی من شده بود اعتنائی به این یکی هم نکرد و با سرعتی کمی بیشتر از معمول به سمت راه آهن رفت.
من در موقع پرداخت پول به احترام کار راننده ما بقی پولم را نگرفتم و به هرجان کندنی بود به همراه مسافرم به محل کنترل بلیط رسیدیم و برگه مرخصی ها و کیملیک ها و بلیطمان را تحویل متصدی کنترل دادیم و خیالم راحت شد که سوار قطار خواهیم شد.
پایان قسمت اول
19/12/2018
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر