۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه



استانبول...İstanbulda kamerani unuttum...Bir gözel insan bana getirdi
....
 من هروقت به استانبول رفتم و می روم حتما بار سنگینی همراه دارم..وقتی برای شعرخوانی یا شرکت در مجالس فرهنگی می روم مجبورم تعدادی از کتابهایم را همراه ببرم..یا هروقت به استقبال یا بدرقه ی مهمانی می روم...حتما بارکشی بخشی از سفرم خواهد بود.
 دو روز پیش که مصادف با روز کارگر بود برای بدرقه ی همسرم به استانبول رفتیم..ما که توان کرایه ی هتل و هزینه های آنچنانی را نداریم باید برنامه ریزی بکنیم که از لحظات پیش آمده بهترین استفاده را بکنیم ..به همین دلیل برای رفتن به استانبول طوری برنامه ریزی کردیم که قبل از سوار شدن به هواپیمای با بلیط چارتر که دخترم خریده بود ساعتی هم در شهر گشت و گذاری داشته باشیم..
 به هر نحوی بود به امین اؤنو..رسیدیم..از شانس بد ما بارندگی شروع شد و ما برای یافتن سرپناهی از صندلی بلند شدیم و من کشان کشان دوتا ساک خانمم را به طرف سایبان بردم..خانمم هم لنگ لنگان به دنبال من می آمد..ناگهان صدای مردی که از پشت سر یکی را صدا می زد ما را متوقف کرد و وقتی برگشتم متوجه شدم که مخاطبش ما هستیم...آن شخص کمی جلو آمد و دوربین ما را که جا مانده بود به طرف من گرفت و گفت..
اینرا در صندلی جا گذاشته بودید..
در یک لحظه من و خانمم به همدیگر نگاه کردیم...ما دنبال مقصر نبودیم بلکه فریاد بی کلام نگاه ما این بود :
چرا حواسمان نبود...
آن شخص می توانست دوربین را برداشته و راه خود را بکشد و برود..اما او زحمت کشید و بیش از 500 متر به دنبال ما آمد و دوربین را به ما داد..
 من دوربین را از ایشان گرفتم و تشکر کردم و از او خواستم که اجازه بدهد عکسی از او گرفته و در فیسبوک بگذارم که نامبرده حاضر نشد و گفت:
من وظیفه ی انسانی خودم را انجام دادم..
و زمانی که مجددا و با تمام وجود از ایشان تشکر کردم..گفت:
نیازی به تشکر نیست .. و رفت..
دوربین من به غیر از ارزش مادی که بیش از 15000 لیر داشت ابزار کار من است و من کمک خرجی هزینه های سنگین زندگی در غربت را از طریق عکس و فیلم در می آورم..و اگر دوربین را نداشته باشم ..واقعا زندگی سخت تر از شرایط امروزی ام می شود..
 در هرصورت از آن بزرگوار تشکر می کنم که این جوانمردی و لوطی گری را در حق من انجام داد و چون اجازه نداد من عکس اش را بگیرم..من سلامی و دسته گلی تقدیم مرام جوانمردانه اش می کنم..و بیش از همه از این خوشحالم که هنوز انسانیت جاری ست..
علیرضا پوربزرگ وافی
 3/5/2017

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر