۱۳۹۷ اردیبهشت ۵, چهارشنبه

استاد شهریار و رضا شاه

Ali Vafi (poet & history), [25.04.18 21:45]
استاد شهریار و رضا شاه
....
مطلبی که اینجا می آورم برگرفته از نوار صوتی استاد شهریار است که تلاش می کنم این بخش از صدای استاد شهریار را در اسرع وقت منتشر کنم..و تما خاطره از زبان استاد شهریار:
رضاشاه جمهوری خواه بود و اصرار داشت که مملکت تبدیل به جمهوری شود.من هم از طرفداران جمهوری بودم و قرار بود فردا اول وقت جلو مجلس برویم و از جمهوری حمایت کنیم.آنشب من تفالی به دیوان حافظ زدم و این شعر آمد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مصلحت آموز صد مدرس شد
صبح روز بعد من همراه با دوستانم در جلو مجلس بودیم.عده ای مسیر میدان شاه آباد تا مجلس را بسته بودند و تصمیم داشتند مانع از رفتن رضا شاه به مجلس بشوند..و با این جو خطرناک عده ای بر این عقیده بودند که رضاشاه به مجلس نخواهد آمد.اما در ساعت مقرر ناگهان کالسکۀ رضاشاه ظاهر شد و رضاشاه یکه وتنها از کالسکه پیاده شد.مردمی که برای ممانعت از رفتن رضاشاه به مجلس بودند با دیدن ابهت رضا شاه که با گامهای استوار جلو می آمد به یکباره راه را برای عبور رضاشاه بازکردند ورضا شاه به مجلس رفت.
ساعتی بعد از مجلس خبر رسید که مجلس حکومت شاهنشاهی را تایید و رضا خان به عنوان شاه انتخاب شده است.با انتشار این خبر طرفداران حکومت شاهنشاهی به سمت ما که جمهوریخواه بودیم حمله ور شدند و عده ای از جمهوریخواهان لت وپار شدند. محل من هم که در جمع جمهوریخواهان بود مورد هجوم طرفداران حکومت شاهنشاهی قرار گرفت..در چنین شرایطی مرد قوی هیکلی در همان ساختمانی که من در ایوانش ایستاده بودم ظاهر شد و با عصبانیت خاصیبه من گفت:
مگر ندیدی دوستانت را لت وپار کردند؟
من زبانم بند آمده بود او با دستان قدرتمندش مچ مرا گرفت و مرا از روشنائی بالای بنا که معروف به گربه رو بود با خود به بالا کشید و به من گفت..تا آخر این پشت بامها برو..بعد بیا پایین.
من بی اراده و تسلیم آن مسیر را ادامه دادم تا از ازدحام مردم دور شدم و به منزل رفتم..و چند روز از منزل خارج نشدم.
شهریار در ادامه گفت که تنها مخالف حکومت شاهنشاهی در آن ایام ملک الشعرای بهار بود که به مرور به دشمنی ملک الشعرا با رضاشاه شد.رضاشاه هم کینۀ ملک الشعرا را به دل داشت و او را آزار می داد.تا اینکه عده ای واسطه شدند و از ملک الشعرا خواستند شعری در وصف رضاشاه بنویسد و ملک الشعرا برای فرار از این وضعیت شعری نه در وصف رضاشاه بلکه در نبیشتر نصیحت او نوشت ودر مجلس خواند.مطلع شعر ملک الشعرا این است و متاسفانه در دیوانش ثبت نشده است:
پهلویا یاد ز میراث کن
مدرسۀ پهلوی احداث کن
و شعر ا با حمایت از وطن پرستان و فرهیختگان ادامه می دهد تا آنجا که می گوید:
خاصه به این بنده که ایرانی ام
هم به سخن عنصری ثانی ام..
..
مطلب دیگری که در مورد رضاشاه و شهریار قابل ذکر است این است که در زمان رضاشاه روسها اجازۀ کشتیرانی در دریای خزر را به ایرانی ها نمی دادند و رضا شاه نامه ای به سازمان ملل نوشت ودر آن نامه این درخواست را نمود:
به روسها بگوئید آبهای خود را از زمینهای ما بردارد..ما می خواهیم در زمینهای خود توتون بکاریم.
..
شهریار مطلبی هم با افسوس می گفت که همین رضاشاه باعث شد که لبهای فرخی یزدی را بدوزند..و این لکۀ ننگی بر تاریخ حکومت او شد.بازنویسی..25/04/2018

۱ نظر:

  1. مطلب خوب و تازه ای است . با خواندن این خاطره ها درمی یابیم که ایرانیان چه رنجها برای رسیدن به امروز کشیده اند . ای کاش جوانان ارزش و قدر کشور خود را بدانند و از آن نگاهبانی و پشتیبانی کنند .

    پاسخحذف