۱۳۹۷ اردیبهشت ۲, یکشنبه

آمپول


آمپول
..
بعد از 5 سال این اولین بار بود که نیاز به زدن آمپول داشتم.در ترکیه برخلاف ایران محلی برای تزریقات با پول وجود ندارد و در تمام محلها مرکز بهداشتی به نام (سلامت اوداسی..یعنی خانۀ سلامت) وجود دارد و تزریقات و پانسمان را به طور رایگان انجام می دهند.من هم برای زدن آمپول باید همانجا می رفتم.
پیدا کردن اش سخت نبود و خیلی راحت به آن محل رسیدم.خانمی در راهرو مشغول نظافت بود.به ایشان گفتم که آمپول دارم.ایشان اتاقی را نشانم داد.وارد اتاق شدم و به خانم دیگری که پشت میز بود گفتم که آمپول دارم.و آمپول و سرنگ را به ایشان دادم. ایشان ابتدا از من نسخۀ پزشک خواست و نام آمپول را با نسخه مطابقت داد. سپس از من کارت شناسائی خواست. من بلافاصله کیملیک ام را دادم ایشان اسم من و نام دارو را در دفتر ثبت کرد .
من به دستان او نگاه می کردم و می دیدم که جدولهای مقابل اسم مرا یکی یکی پر می کرد.وقتی به آخرین خانه رسید از من نام دکتر خواست.گفتم حتما اسم و مهرش روی نسخه نوشته شده است.گفت :
باید زیر نظر دکتری از این مرکز باشی..گفتم:
من تا حالا اینجا نیامده ام .و نمی دانستم و نمی دانم باید ثبت نام بکنم.
آن خانم دارو و سرنگ و نسخه را به من برگرداند و گفت:
ممنوع است.
گفتم چه جوری باید رفع ممنوعیت بکنم..گفت..باید ثبت نام کنی و زیر نظر یکی از پزشکان ما باشی.
گفتم : پس لطفا ثبت نامم کنید...گفت : کجا می نشینی؟ گفتم کوچۀ روبروئی این محل..گفت..قولنامه...نامۀ نفوس..نامۀ مختار...گفتم الان همراهم نیست همه اش در منزل است . من هم با این پای لنگ اگر برگردم خانه تا آنها را بیاورم شما تعطیل کرده اید و رفته اید..گفت..بدون مدرک سکونت نمی شود..گفتم..خانم 6 ماه است به بیمارستان  می روم و هر باربه خاطر نا آشنائی با شهر و اتوبوسها نوبتم می سوزد ودست خالی  برمی گردم .حالا که دارو دستم هست و باید این آمپول را بزنم شما بهانه تراشی نکنید.
گفت شما باید برگردید بیمارستان و در آنجا آمپولتان را بزنید.گفتم:
خانم اولا بیمارستان خیلی دور است..ثانیا الان درقسمتی که من مراجعه کرده ام بعد از ساعت 6 عصر کسی نیست..
گفت: در هرصورت باید مدرکی داشته باشی که اهل این محل هستی.تا بتوانی ثبت نام کنی.
با شنیدن این حرف ناگهان یاد قبض گاز شهری ام افتادم که چند روز است در جیبم حمل می کنم و هنوز پول پرداخت اش را جور نکرده ام..بلافاصله آنرا از کیف بغلی ام درآوردم و گفتم..
بفرما این قبض دوال گاز من..گازش هم از ایران ما میاد..
آن خانم قبض گاز را که به نام من بود کنترل کرد و گفت:
برو بنشین بیرون تا نوبت ات بشود.
در آن لحظه در آن مرکز غیر از من مراجعه کنندۀ دیگری نبود..ولی جرآت اعتراض و اما و اگر نداشتم..به همین دلیل مثل یک برۀ مظلوم به سالن آمدم و منتظر نشستم..
خانم بیرونی هنوز نظافت می کرد.خانم داخل اتاق گفت:
خانم دکتر ایشان را قید (ثبت نام) کنید.
خانمی که نظافت می کرد گفت ..باشد..و وسایل نظافتش را به دیوار تکیه داد و مدارک مرا گرفت و ثبت نام کرد و مهری از کشو برداشت و پای یک فرم کوبید و گفت:
حالا برو آمپولت را بزن.
من داخل شدم و آمپولم زده شد وقتی از اتاق بیرون آمدم همان خانم بیرونی هنوز نظافت می کرد.
من آخرش نفهمیدم این خانم بیرونی مسئول نظافت بود یا دکتر آن مجموعه.
پایان
20/04/2018


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر