۱۳۹۵ دی ۲۷, دوشنبه

خاطرات من و شهریار 17

خاطرات من و شهریار 17
..
شعری برای رفتن شاه
..
من در گرماگرم جنبش مردمی در ایران خود را در کنار مردمی قرار دادم که خواستار تغییر حکومت شاهنشاهی بودند..به همین خاطر فعالیتهائی هم در کنار مردم داشتم..این همراهی بامردم تا جائی ادامه یافت که توانستیم با همکاری آیت الله طاهری وحجت الاسلام عبدالله نوری (که بعدها وزیر کشور شد) راه پیمائی هائی را هم در داخل پادگان سازماندهی و حتی با لباس نظامی در خیابانهای اصفهان راه پیمائی کنیم..در این راه پیمائی ها من و چند نفر دیگر از نظامیان در تجمع مسجد مصلی...مسجد حکیم ...نورباران..و..سخنرانی کردیم..که از آوردن نام دوستان امتناع می کنم..
اما مهمترین سخنرانی من در استادیوم باب همایون بود که با لباس نظامی انجام دادم و از قول نظامیان قطعنامه ای را قرائت کردم (هرچند به خاطر آوردن اسم خسرو روزبه مجری برنامه بعد از خواندن متن من انکارنامه ای هم ازقول من قرائت کرد)..
بعد از برنامه ی استادیوم یکی از دوستان ضد اطلاعات به من خبر داد که برای من حکم تیر صادر شده و از من خواست که از اصفهان خارج بشوم..من بلافاصله به منزل آقای طاهری رفتم و موضوع را با آقای عبدالله نوری در میان گذاشتم..آقای نوری پس از مذاکره با افرادی که در اندرونی منزل آقای طاهری بودند..از من خواست که به باغ فردی به نام مرتضی...در جاده تهران بروم..من پس از ارزیابی اوضاع این پیشنهاد را قبول نکردم..و تصمیم گرفتم از اصفهان خارج بشوم..به همین دلیل قرار شد با ماشین همین آقا مرتضی(که بعدها در باغ خودش کشته شد)طوری از شهر خارج بشوم که از مقابل پلیس راه رد نشویم..چون احتمال دستگیری من در پلیس راه وجود داشت..در هر صورت ما پلیس راه را دور زدیم و از پشت پلیس راه قدیمی با ماشین آقا مرتضی به دلیجان آمدیم و از آنجا با اتوبوس به تهران و از تهران به تبریز آمدم و به جای رفتن به منزل پدری به منزل استاد شهریار رفتم..
وقتی موضوع فرار از اصفهان را به استاد شهریار گفتم..ایشان بسیار عصبانی شدند و همراه با فحش رکیکی به من گفتند:
....این آخوندها به کسی نان نمی دهند..(توضیح اینکه این جمله را در سریال شهریار تحریف کرده و از قول شهریارجملهء..مرا هم به راه پیمائی می بری...را گذاشتند)..
من چند روز در زیرزمین منزل استاد شهریار بودم و فقط چند بار از منزل استاد خارج شده و به تلفنخانه رفته و به اصفهان زنگ زدم..و از طریق همین تلفنها فهمیدم که یکی از همکاران من که بچه محل من هم بود در محل شایع کرده که من کشته شده ام..
در چنین شراطی مجبور شدم سری به خانواده ام بزنم به همین دلیل به منزل خواهرم رفتم و خودم را نشان دادم که زنده بودن مرا باور بکنند..
روز بعد در ساعتی که حکومت نظامی نبود با منزل آقای طاهری تماس گرفتم و به من گفتند که به اصفهان برگردم..و من به اصفهان برگشتم..
در ایامی که در منزل استاد شهریار بودم روزها در زیرزمین منزل استاد به سر می بردم و شبها به بالا می آمدم.. استاد شهریار عموما اشعاری می خواند که رنگ و بوی ضدیت با حکومت مذهب را داشتند.( این اشعار در دیوان ترکی استاد موجود است.)...
شهریار طرفدار شاه نبود و اساسا بر این باور بود که حکومتها آنقدر کوچک هستندکه نمی توانند شاعر و عارف و دانشمند را درچهارچوبهِ ی حکومتشان بگنجانند...فقط ارادتی به فرح دیبا همسر شاه داشت که از شعر معروف (تهران و تهرانی) او دفاع کرده و به قول خود استاد مانع از اعدام شهریار شده بود..
حدود یکسال بعد از تغییر حکومت در ایران من از وضع ظالمانه ی حکومت به شهریار گله کردم...شهریار با اشاره به سخنان خودش در ایامی که من در منزل ایشان بودم فرمودند:
همیشه حکومتهای مذهبی خونین هستند...و آهی کشید و شعر (ایمانیله گئتدی) را برایم خواند..
خوشبختانه این شعر هم در دیوان ترکی استاد موجود است..این کتاب در سال 1361 ممنوع اعلام شد ولی مرحوم پروفسور محمد علی فرزانه که همین روزها سالگرد فوتشان هم هست و در آن ایام مدیر انتشارات فرزانه بودند..این کتاب را به صورت غیر مجاز در اختیار دوستداران شهریار قرار می دادند..این کتاب بعدها چندین بار تجدید چاپ شد به طوری که در سال 1387به چاپ بیست و یکم رسید.
باز هم تاکید می کنم شهریار طرفدار شاه نبود ولی وضع مملکت به گونه ای بد شد که نه تنها شهریار بلکه اکثر مردم به رفتن شاه افسوس خوردند..
.و حالا شعری که تعبیر رفتن شاه از ایران است..
..
ییغدی خیر و برکت سفره سین احسانیله گئتدی
امن ..امانلیقدا یوکون باغلادی ایمانیله گئتدی
بیگ / خان اولمازسا دیه ردیک اولاجاق کندیمیز آباد
او خراب کتده (کند) ولاکن ائله بیگ/ خانیله گئتدی
(سیلو) دایر اولالی هر نه دگیرمان ییغیشیلدی
آما خالص تمیز اونلاردا دگیرمانیله گئتدی
مستبد سلطانی سالدوخ کی اولا کندیمیز آزاد
سونرا گوردوخ کی آزادلیقدا او سلطانیله گئتدی
بیر (بلی قربان) اولوب ایندی بیزه مین بلی قربان
آما خلعت وئره ن او بیر بلی قربانیله گئتدی
دؤز مسلمانه دیه ردیک قولاقی توکلودی بدبخت
ایندی باخ گؤر کی او دؤزلوک ده مسلمانیله گئتدی
وئرمه(صابر) دئدی اول دولما فسنجانی آخوندا
آغزیمیزدان دا ..داد اول دولما فسنجانیله گئتدی
دئدی انسانیمیز آزدیر هامی انسان گره ک اولسون
آما انسانلیقیمیزدا او آز انسانیله گئتدی
بو قدر دفتر و اسنادیله بیر حقه چاتان یوخ
حق وئره ن لر (پیتیگی)میرزا قلمدانیله گئتدی
بیزه بیر دین قالا بیلمیشدی میراث..بیرده بو ایران
دین گئده ن ده دئدی تک گئتمه رم ایرانیله گئتدی
ایسته دیک قانلا یوواخ اؤلکه میزین لکه سین آما
اؤلکه میزخالص اؤزی لکه اولوب قانیله گئتدی
یورقانی اوغری قاپاندا دئدی ملا نصیرالدین
نیله سین چیلپاقی دی اوغرو دا یورقانیله گئتدی
هاوا انسانی بوغور باش باشا گاز کربنیک اولموش
یئل ده اسمیر ائله بیر یئل ده سلیمانیله گئتدی
سو کرج ده ن (کلور) ایله گلی بو پاسلی دمیرده
گؤره سن شاه سویی تک چشمه نه عنوانیله گئتدی
ترکی اولموش قدغن...دیوانیمیزدان دا خبر یوخ
شهریارین دیلی ده وای دییه دیوانیله گئتدی
دیوان ترکی شهریار...چاپ بیست و یکم....انتشارات زرین...1387 ..صفحه ی 132
علیرضا پوربزرگ وافی
16/1/2017..ترکیه

۱ نظر: