۱۳۹۵ شهریور ۳۱, چهارشنبه

داستان با مسما




یک داستان با مسما......
...
نمی دانم این قصه را چه کسی برایم تعریف کرده...یا در چه کتابی خواندم...ولی هرگز فراموشش نکرده ام ..و گاهی در ذهنم مرور می کنم..
امروز احساس کردم که این داستان با مسائل روز ایران تناسب و همخوانی دارد...من هم آنچه از این داستان را از کودکی در ذهنم نگه داشته ام ..با عذر تقصیر برای شما بازگوئی می کنم..
..
در زمانهای قدیم دو نفر همسفر می شوند...پس از طی مسافتی در زیر درختی نشسته و به خوردن غذا و استراحت می پردازند...یکی از این مسافران که نسبت به همسفر خود احساس امنیت کرده بود..به دوست همراهش می گوید:
من مقدار زیادی اشرفی(به قول امروزی ها...پول) همراه دارم...
همراه او که خود را فردی امین معرفی کرده بود..به سرعت وسوسه می شود...و قصد کشتن او را می کند...
شخص صاحب پول وقتی از ناله و التماس منیجه ای نمی گیرد و عزم قاتل را جزم می بیند..نگاهی به پرنده های روی شاخه ی درخت می کند و می گوید :
ای پرنده ها شما شاهد باشید که این شخص مرا ظالمانه و بی گناه می کشد...
مرد قاتل لبخندی می زند و فرد پولدار را می کشد و پولهایش را برمی دارد و می رود...
سالها بعد این شخص قاتل با یکی دیگر از مسافران همسفر می شود و اتفاقا زیر همین درخت توقف می کنند...مرد قاتل با صدای بلند می خندد...همسفر او دلیل خنده اش را می پرسد...قاتل ابتدا از گفتن دلیل خنده اش امتناع می کند..ولی وقتی همسفرش اصرار می کند...به همسفرش می گوید:
من سالها پیش با یکی همسفر بودم..وقتی همسفرم از پول و اشرفی های همراهش گفت..من به خاطر اشرفی هایش او را کشتم...و او قبل از کشته شدن اشاره به پرنده های روی درخت کرد و گفت :
ای پرنده ها شما شاهد باشید که این شخص مرا به ناحق می کشد...
قاتل این حرف را می زند و در حالی که باز هم می خندد..می گوید :
این احمق با آنهمه پول نمی دانست که پرنده نمی تواند شاهد باشد..و در محکمه ای بر علیه او شهادت بدهد...و باز هم می خندد..
همراه قاتل حرفی نمی زند...آنها باهم طی مسیر می کنند و به شهری که نمقصدشان بود می رسند...و از همدیگر جدا می شوند...
ساعتی بعد مامورین حکومتی این شهر قاتل را به اتهام قتل دستگیر و به محکمه می آورند..
وقتی قاتل وارد محل کار حاکم شهر می شود..در مقابل خود همان مرد همسفرش را می بیند...این شخص که حاکم شرع شهر بود رو به قاتل کرده و می گوید..:
گاهی شهادت پرنده ها هم می تواند متهم را معرفی کند..
سپس دستور می دهد اموال او را توقیف و به خانواده ی مقتول مظلوم بدهند و او را طبق قانون رایج آن زمان به سزای اعمالش می رساند..
...
حالا حکایت جنایات سال 67 (بدون آنکه اندیشه شان را تایید کرده باشم) با نوار صوتی منتظری و دست خون آلوده ی مرتضوی و اعوانش درکهریزک به این مرحله رسیده است..ملت ایران در مقام قاضی تاریخ منتظر محاکمه ی جنایتکاران این اعمال وحشیانه و غیرقابل قبول این افراد هستند...
علیرضا پوربزرگ وافی
2016/9/21
ترکیه
..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر